پسر پیش خود می گفت هیچگاه عاشق نخواهم شد و محال است به کسی دل دهم!
همیشه شکست های عشقی دیگران را ابلهانه می دانست و به تمسخر می گرفت و سرزنش دوستانش شده بود کار هر روزش.
از کلمه های جدایی و تنهایی و سیگار سخت تنفر داشت و به خیالش کسانی که از تنهایی و جدایی رو به سیگار آورده بودند را آدم هایی...
چه کسی می گوید اگر بدی و گرفتاری نبود زیبایی های زندگی دو چندان می شد؟!اگر بدی نبود، خوبی ها و زیبایی ها به چه شکل قابل درک بود وقتی که همه چیز هم سطح و تکراری می شد؟!چگونه خدا را در قلب کسانی می دیدی که نور را در اعماق تاریکی ها به دل ها هدیه می بخشند؟!چگونه دست های خدا را به واسطه دستانی لمس می کر...
لحظه هایی هست که حسابی دلت می گیرد و ناچاراً باید با تنهایی بدعنق کلنجار بروی ...در این لحظه، نبودن هایی ، نقش پر رنگ در زندگی می گیرد ...!نبودن کسانی که روزی تنهاییت را با آنان تقسیم می کردی و تصویر خاطرات را به ثبت می رساندی؛غفلت و گاه تقدیر علت این نبودن ها را رقم زد ...وحال تو مانده ای و یک دل...
نامم، پای هیچ کتابی نیست !و این یعنیمخاطبِ خاصِ تمام نوشته های من تویی ...حتی بر روی تمامی نوشته هایم برچسب کپی آزاد نگاشته امتا شاید اگر روزی ،نگاهت به عاشقانه هایم افتادبا خود بگویی چه زیبا آنکس که اینگونه معشوق پرستی می کند !بی آنکه خود با خبر باشیمن،شعرهایم را از نگاه تو میدزدم...