رسیدم به بن بست این کوچه ها به جایی که با چشم تو روبه رو به تنها خطوط تن کاغذم همون جا که اسم تومیشه شرو به جایی رسیدم که باید صریح تموم غمو رنگ آبی کنم ازاین اعتراف گناه بزرگ قلم موی شب رو شرابی کنم به عصیان این دستهای صبور به نفرین خاموش یک پیرمرد به ترفن...

منم دختر انجمادو سکوت منم حاصل شهوت شوم شب هم آغوشی یک خیال محال وانزال بی موقعی در غضب منم مرگ یک زن به تعداد درد منم زن ،زنم من،به تعدادمن تو هم سنگ برداروپرتاب کن که این هرزه اصلا ندارد کفن منم نطفه ای در لقاح تنت نفسهای شیطانی سایه ها بکِش نقش خورشید را در ...

تنهایی یعنی زل بزنی به آی دی روشن طرف و هی بگی لعنتی پی ام بده... بعد یارو آف می شه...! تنهایی یعنی اینکه تو بزرگسالی دلت بغل بخواد.حتی بیشتر از وقتی که بچه بودی... تنهایی یعنی هر روز توی چشمای خودت جای خالی انعکاس چهره ی کسی که دوست داری رو ببینی... تنهایی یعنی اینکه ...

نگاه می کنم از غم به غم که بیشتر است به خیسی چمدانی که عازم سفر است من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم که سرنوشت درختان باغمان تبر است به کودکانه ترین خواب های توی تنت به عشقبازی من با ادامه ی بدنت به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون به بچّه ای که توام! در میان جاری خون ...

کجا میری به این زودی هنوز از راه نرسیده به فکررفتنی از من ببین اینجا هوا خوبه چه حسی داره گل گفتن کجا میری به این زودی سر صحبت غزل سازه شروع شعرتو عشقت صدام گلچین آوازه کجا میری به این زودی بشین هم پای فواره کناره حوض فیروزه که شاه ماهیشو دوست داره حیاط خونه دلوازه پر ...

گاهی آنقدر خودمان را خط خورده فرض می کنیم که اگر کسی از دلش خواست ما را نقاشی کند خود را محکم به خواب می زنیم تا جسمی بی جان فرض شویم تا مبادا گذشته را در حضور چشمانی باز برایمان نقش بزند چشمانم را می بندم حتی به چیزهای که حاضر نبودم برای یک لحظه ندیدنشان پلک هم بزنم...