فراموش کردم
رتبه کلی: 651


درباره من
.
آدمها آنقدر زود عوض می شوند
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است
.
.
دلم گرفته داره میسوزه....
نخون که دلت میگیره به خدا اگه خوندی میخوام نظرتو برام بنویسی        ! ! ! ! !!!!!.... خیلی سخته به کسی فکر کنی که اون کنارت نباشه خیلی سخته منتظر برگشتن کسی باشی که بدونی هرگز برنمیگرده خیلی سخته کسی رو دوست داشته باشی که دوست نداره خیلی سخته شب و روز بیادش باشی اما اون هرگز ب...
تاریخ درج: ۹۲/۰۵/۲۴ - ۱۸:۴۷ ( 2 نظر , 149 بازدید )
توروخدا بیایین تو......میخوام جوری گریه کنم که مرغای آسمونم حالمو ببینن به حالم گریه کنن.....خیلی دلم گرفته از همه چی از دنیا از همه چیزا همه کسا.....
کاش در دهکده عشق فراوانی بودتوی بازار صداقت کمی ارزانی بودکاش گاه اگر لطف بهم میکردیممختصر بود ولی ساده و پنهانی بودکاش به حرمت دل های مسافر هرشب روی شفاف ترین خاطره مهمانی بودکاش دریا کمی از درد خودش کم میکرد....قرض میداد به ما هرچه پریشانی بود...کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم....رنگ رفتار منو لحن...
تاریخ درج: ۹۲/۰۵/۲۳ - ۱۵:۰۷ ( 14 نظر , 180 بازدید )
عکس های 3D خیلی قشنگنا.... ارزش لایک نداره؟؟؟
...
تاریخ درج: ۹۲/۰۵/۲۰ - ۱۳:۳۳ ( 4 نظر , 163 بازدید )
بخونین....
تمنا   خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد....- آهای، آقا پسر! پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۵/۰۶ - ۱۵:۰۰ ( 9 نظر , 135 بازدید )
نتیجه اخلاقی شو گرفتی لایک کن.....
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می‌داد.از او پرسید: آیا سردت نیست؟نگهبان پیر گفت: چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.پادشاه گفت:....من الان داخل قصر می‌روم و می‌گویم یکی از لباس‌های گرم مر...
تاریخ درج: ۹۲/۰۵/۰۶ - ۱۴:۵۶ ( 8 نظر , 156 بازدید )
دل آدم میسوزه خدا به هیشکی نشون نده داغ پدر مادرو لایک کن به افتخار پدر مادرت...
روزی در یک دهکده کوچک، معلم مدرسه از دانش آموزان سال اول خود خواست تا تصویری از چیزی که نسبت به آن قدردان هستند، نقاشی کنند. او با خود فکر کرد که این بچه های فقیر حتماً تصاویر بوقلمون و میز پر از غذا را نقاشی خواهند کرد. ولی وقتی داگلاس نقاشی ساده کودکانه خود را تحویل داد، معلم شوکه شد! او تصویر یک ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۵/۰۶ - ۱۴:۴۹ ( 10 نظر , 152 بازدید )
واقعا خیلی خیلی خیلی قشنگه ارزش لایک داره بخونین حتما لایک ....
دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛ در چین باستان؛ شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند، تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود.دختر گفت او هم به آن مهمانی خو...
تاریخ درج: ۹۲/۰۵/۰۶ - ۱۴:۳۴ ( 16 نظر , 165 بازدید )
من که دلم خیلی گرفت بخون.....
توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .....یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .....آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش .....همینجور که داشت کارشو می‌کرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟پیرزن اومد جلو ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۵/۰۶ - ۱۴:۲۷ ( 16 نظر , 158 بازدید )
خیلی قشنگه....
پسر به دختر گفت: دوسم داری اشک از چشمای دختر جاری شد.میخواست بره که پسر دستشو گرفت،اشکاشو پاک کرد و گفت:اگه دوسم نداریاشکال نداره مهم اینه که من دوست دارم و طاقت دیدن اشکاتو ندارمدختر سرشو پایین انداخت و گفت: میدونی چیه؟من دوست ندارم!من...من بدجوری عاشقت شدمپسر دستای دختر رو رها کرد و با قیافه ای ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۵/۰۶ - ۱۴:۱۸ ( 6 نظر , 129 بازدید )
بیا تو ارزش لایک داره تا بقیه هم استفاده کنن.....
  یک روز پسری با دختری آشنا میشه که از هر لحاظ دختر به پسربرتری داشت ولی چندین سال از پسر بزرگتر بود .دختر اونو بعنوان یه دوست خوب انتخاب میکنه و بعد از مدتی پسر عاشق دخترمیشه ولی هیچ وقت جرات نکرد که به اون ابراز احساسات کنه و بهش حقیقت رو بگه . یه روز دختر از دوست پسرش می پرسه که عشق واقعی ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۵/۰۶ - ۱۴:۰۷ ( 8 نظر , 153 بازدید )
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (0)