دستاشو مشت کرده بود. پرسیدم توی مشتت چیه ؟! گفت : خودت نگاه کن !!! دستاشو گرفتم و آروم باز کردم … توی دستاش چیزی نبود ! گفتم : چیزی نیست که ؟! دستامو که توی دستاش بود فشرد و گفت : نبود ولی حالا هست ! دستام گرم شد و اون لبخند زد( ♥)______ (♥)...یه دختر و پسر که زمانی همدیگرو...
تاریخ درج:
۹۳/۰۷/۱۰ - ۱۴:۴۷ 1 نظر , 123
بازدید