چه کسی مثل شما داغ درختان دارد؟
زخمی از خاطره ها بر تن بی جان دارد؟
جز شمایی که به دنبال کمال بشرید
چه کسی باز به این معجزه ایمان دارد؟
شانه ی کوه کجا مثل سر شانه ی تان
تاب سنگین شدن این همه تاوان دارد؟
ای پیمبر نفست چون دم فروردین است
که اشارت به سر انجام زمستان دارد
ما به چشمان غزل خیز شما مدیونیم
آن نگاهی که غم فطرت انسان دارد
چشم هایی که برای تن تف دیده ی علم
همچنان مژده ی آوردن باران دارد
خوب من ،کاش مرا باز بخوانی ،هر چند
هر کتابی به یقین صفحه ی پایان دارد