هیچ وقت برای تبدیل شدن به چیزی که ممکن بود باشی دیر نیست....
تاریخ درج: ۱/۱۰/۱۹ - ۲۳:۲۲ ( 5 نظر , 110 بازدید )

  . سلام وقت به خیردوستان عزیز دیگه داریم به روزهای پایانی سال نزدیک میشیم. امیدوارم حال دلتون خوب باشه میخواستم مث هرسال یه نوشته بعنوان یادگاری ازتون داشته باشم امسال میخوام  دعاکنین برای اون دسته ازمریضهایی که به این ویروس مبتلاشدن وبرای برگشتن اوضاع وروال عادی زندگیمون دعاکنین...
تاریخ درج: ۹۸/۱۲/۱۹ - ۱۵:۲۸ ( 7 نظر , 485 بازدید )

از بهترین خوابهای که داشتم اونایی بود که خسته دراز کشیده بودم و مادرم چادرش رو میکشید روم تا بخوابماز عطر چادرش مست میشدم... انگار یه واحد مورفین! به آدم تزریق  کردنکاش "ادکلن بوی مادر" داشتیم!مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند که تخت دونفره نداشتن اما شب سرشون رو با شریک زندگیشون ، روی یک متکا م...
تاریخ درج: ۹۸/۱۱/۲۵ - ۱۵:۴۳ ( 6 نظر , 281 بازدید )

زندگی کردن،یکی از نادرترین پدیده ها در دنیاست.بسیاری، فقط وجود دارند...
تاریخ درج: ۹۸/۰۷/۲۴ - ۲۳:۰۸ ( 8 نظر , 272 بازدید )

      پرسیدند: او را با دنیا عوض می‌ کنی ؟خنده‌ ای کردم و گفتممگر می‌ شود عوض کنم او را با خودش...
تاریخ درج: ۹۸/۰۴/۱۱ - ۰۱:۱۵ ( 11 نظر , 406 بازدید )

      زن ها را کمی بلد باش...خیلی تفاوت استمیان ناز کردن و قهر کردن....زن جنسش همین استاصلا زن زاده شده است برای ناز و ادا..گاهی اوقات اگر بی محلی میکنداگر بدخلقی میکندگمان نکن دوستت نداردگمان نکن قهر کرده استاو فقط میخواهد به تو بفهماند کمی ناز او را بکشیکمی تصدقش بروی...زن ها ر...
تاریخ درج: ۹۸/۰۴/۰۴ - ۱۷:۴۹ ( 12 نظر , 414 بازدید )

    خوشبختی یعنی رضایت مهم نیست چه داشته باشی وچه قدر مهم ان است که ازانچه که داری راضی باشی انوقت خوشبختی...
تاریخ درج: ۹۸/۰۳/۱۳ - ۰۰:۱۲ ( 7 نظر , 315 بازدید )

دوست دارم درخیابان قدم بزنم وبه خدافکرکنم اما...!! دوست ندارم درمسجدبشینم ! وبه کفشهایم فکرکنم.  ...
تاریخ درج: ۹۸/۰۲/۱۷ - ۲۱:۰۴ ( 14 نظر , 291 بازدید )

  پدرمن کارگربود پدراو معلم ماپول جهازنداشتیم انهاپول عروسی به هم نرسیدیم.....سالهاسپری شد اوپزشک شدومن معلم ورزش دخترش دانش اموزم شده ومن گاهی بیمارش وانچه هم درد وهم درمانمان شد پول کم حلال پدرمانماش بود روزمعلم مبارک....
تاریخ درج: ۹۸/۰۲/۱۲ - ۰۲:۲۹ ( 10 نظر , 282 بازدید )

       مردها خیلی هم خوبنعاشق محبت واقعیگاهی وقتا مثل یه بچه از ته دل خوشحالندو گاهی مثل یک پیرمرد خستهاکثرشان تنهایی را تجربه کرده اندبیشترشان درد کشیده اندو اکثرا غمهایشان را در وجودشان مخفی کرده اندخیلی از اشک ها را نگذاشته اند از چشمانشان بیرون بریزدمردها میروند قدم میزن...
تاریخ درج: ۹۸/۰۲/۰۸ - ۱۴:۵۰ ( 10 نظر , 277 بازدید )