فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 7200


درباره من
ی داستان واقعی
دوستان عزیزم خواهشا حتما بخونید و نظر بدین-این ی داستان واقعی هست که همین امسال برای خود من اتفاق افتاده-بخونید و ببنید که آیا حق با منه یا با دیگری من برادری دارم که از بد روزگار خیلی شر و شیطون و به قول معروف واسه خودش جاهله-پارسال با یکی دعوا کرد که به شکایت و شکایت کشی کشید و موقتا با سند خونه ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۱۷ - ۱۱:۰۵ 24 نظر , 201 بازدید
قیمت قبر در پایتخت
قیمت قبر در پایتخت امامزاده صالح ………………….. از ۱۴۰ میلیون تا ۵۰۰ میلیون امامزاده ۵ تن لویزان ………………….. ۴۰ تا ۸۰ میلیون امامزاده صالح فرحزاد ………………….. از ۱...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۱۵ - ۱۶:۳۳ 7 نظر , 165 بازدید
زود تصمیم نگیرید دخترا
پسری بصورت خیلی اتفاقی دختری را در خیابان دید و عجیب شیفته اش شد-چند ساعتی رو باهم تو خیابون دور زدن و گپ زدن-پسر غافل از دنیای خودش بود و همه هوش و هواسش به دختر بود ................ناگهان بنز گرون قیمتی جلو پاشون زد رو ترمز.........دختر با دیدن بنز به پسر گفت شرمنده ....خوش گذشت؟؟؟؟؟؟ولی نمیتونم ه...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۱۵ - ۱۵:۴۵ 8 نظر , 145 بازدید
شعر
از استاد دینی پرسیدم عشق چیست؟گفت حرام است از استاد هندسه پرسیدم عشق چیست ؟گفت نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد از استاد تاریخ پرسیدم عشق چیست؟گفت سقوط سلسلهی قلب جوان از استاد زبان پرسیدم عشق چیست؟گفت همپای loveاست از استاد ادبیات پرسیدم عشق چیست؟گفت محبت الهی از استاد ورزش پرسیدم...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۱۴ - ۱۴:۳۳ 4 نظر , 145 بازدید
بهترین انتخاب
امـا خیـلی هـا هم هستنـد کـه در رابـطه هایی به سر می برند که چندان برایشان خوب نیسـت اما فکر میکنند هر عشقی بهتر از بی عشق بودن است. اگر عشق حقیقی خود را پیدا نکـرده ایـد، یا اگر در ایـن بـاره مطـمئن نیستیـد، دراین مقاله می خواهیم به شما کمک کنیم که چطور آن شریک زندگی خاص و ویژه را از آنِ خود کنید...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۱۳ - ۱۲:۴۵ 2 نظر , 191 بازدید
لطیفه
روز اول نامزدی؟؟؟؟وقتی خانوم میخوره زمین؟؟؟؟ عزیزم توروخدا مراقب خودت باش-بمیرم الهی-طوریت که نشد؟ سه ماه بعد؟؟؟ مراقب خودت باش خوب....هواست کجاست پس؟ یکسال بعداز ازدواج؟؟؟ آخیش////////دلم خنک شد...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۰۶ - ۱۲:۳۷ 4 نظر , 248 بازدید
یکی هم رد نمیشه یه متلکی چیزی بندازیم
یکی هم رد نمیشه یه متلکی چیزی بندازیم
معما
اگه میتونی حلش کن علی-رضا و محمد نفری ده هزار تومن میذارن روهم و میرن از جواد شاگرد آقا رسول ی ضبط میخرن-ازاونجا که آقا رسول با این سه نفر دوست بوده وقتی از راه میرسه به جواد میگه چی فروختی؟جواد میگه ی ضبط به دوستات فروختم سی هزارتومن-آقا رسول میگه گرون فروختی-این پنج هزارتومن رو ببر بهشهون پس بده....
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۰۶ - ۱۰:۳۱ 2 نظر , 116 بازدید
داستان کوتاه
در قرون وسطا و دوران اوج قدرت کلیسا ها ، عقاید و خرافه های دینی که کشیش ها به وجود آورده بودند ، شدت گرفته بود و راهب ها به قدرت رسیده بودند... کشیش ها بهشت را به مردم می فروختند!! مردم نادان هم در ازای پرداخت کیسه های طلا ، دست نوشته ای به نام سند دریافت میکردند!! فرد دانایی که از این نادانی مردم ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۰۶ - ۰۹:۲۴ 1 نظر , 127 بازدید
داستان کوتاه
سال ها پیش در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند . وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید به شدت غمگین شد. چون دختر او مخفیانه عاشق شاهزاده بود ، دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت . مادر ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۰۴ - ۱۶:۲۲ 2 نظر , 152 بازدید
داستان کوتاه
ک شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت. پرسش این بود : شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است.&...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۰۳ - ۱۷:۱۰ 1 نظر , 145 بازدید
داستان کوتاه
زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی. کوروش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود ؟ گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۰۳ - ۱۷:۰۹ 0 نظر , 163 بازدید
داستان کوتاه
در قرون وسطا و دوران اوج قدرت کلیسا ها ، عقاید و خرافه های دینی که کشیش ها به وجود آورده بودند ، شدت گرفته بود و راهب ها به قدرت رسیده بودند... کشیش ها بهشت را به مردم می فروختند!! مردم نادان هم در ازای پرداخت کیسه های طلا ، دست نوشته ای به نام سند دریافت میکردند!! فرد دانایی که از این نادانی مردم ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۰۳ - ۱۷:۰۸ 1 نظر , 137 بازدید
داستان کوتاه
[if gte mso 9]> [if gte mso 9]> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۰۳ - ۱۷:۰۷ 0 نظر , 119 بازدید
داستان کوتاه
چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد. او می‌دانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان... عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون نتواند از آن بگذرد… نه چوبی که بر تن و بدنش می‌زد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشت...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۰۳ - ۱۷:۰۶ 0 نظر , 123 بازدید
داستان کوتاه
بهترین شمشیر زن جنگجویی از استادش پرسید: «بهترین شمشیرزن کیست؟» استادش پاسخ داد: «به دشت کنار صومعه برو. سنگی آنجاست. به آن سنگ توهین کن.» شاگرد گفت: «اما چرا باید این کار را بکنم؟ سنگ پاسخ نمی دهد.» استاد گفت: «خوب با شمشیرت به آن حمله کن.» شاگرد پاس...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۰۳ - ۱۷:۰۲ 0 نظر , 123 بازدید
داستان کوتاه
پشت درب اطاق عمل نگرانی موج میز بالاخره دکتر وارد شد، با نگاهی خسته، ناراحت و جدی … پزشک جراح در حالی که قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت : متاسفم که باید حامل خبر بدی براتون باشم تنها امیدی که در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه! این عمل، کاملا در مرحله آزم...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۰۳ - ۱۶:۳۲ 0 نظر , 108 بازدید
داستان کوتاه
چوپانی و تاجری دوست بودند و هردو هدف مشترک دور دنیا دیدن را داشتند، تاجر یه عمر پول جمع کرد برای هدفش ونهایت بعد 30 سال که خواست دور دنیا را ببینه از دنیا رفت و موفق نشد و چوپان هر روز با گوسفندانش به یه نقطه از دنیا رفت و بعد 30 سال در نهایت سلامت به شهر اصلیش با کلی ثروت اوم...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۰۳ - ۱۶:۲۳ 1 نظر , 132 بازدید
ادبی
ناگهان رفت از این خانه و توضیح نداد عاشق سوخته اش را به که ترجیح نداد وقت رفتن همه را جز من عاشق بوسید بعد هم خنده کنان رفت و توضیح نداد به غلط گفتمش ای ماه؟و ناراحت شد از برم رفت ولی فرصت تصحیح نداد روز تقسیم خوشی های جهان؟گویا عشق هیچ سهمی به من از شادی و تفریح نداد مادرم روحت شاد و یادت گ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۰۳ - ۰۸:۴۶ 2 نظر , 142 بازدید
شعر
اشک چشم هایم مبین طوفان غم دارد به دل.......خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز دل----تقدیم به مسافران خسته ی عشق...
تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۰۲ - ۱۵:۳۹ 2 نظر , 131 بازدید
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (1)