فراموش کردم
اعضای انجمن(461) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن

با یک ایرانی درتفلیس گرجستان با افتخار ایران، سرزمین همت و تلاش

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۳/۲۶ ساعت 21:43 بازدید کل: 894 بازدید امروز: 720
 

 

شب ساعت 12  به محله یونیجالا بعداز شهر روستاوی نزدیک 10 کیلومتری تفلیس رسیده بودم.در کنار پمپ بنزینی چادر زدم تاشب را همانجا بخوابم.صبح در حال حرکت بودم.یک جوانی نزدیکم آمدم.دوچرخه ام را دیده بود.به زبان ترکی بامن احوالپرسی کرد.می گفت شب گذشته در تلویزیون کشور آذربایجان مصاحبه ات را دیدم.خیلی خیلی خوشحال شدم.چند نفر بودیم.خیلی به خود بالیدم.افتخار کردم.که چنین هموطن ایرانی دارم.که با جسارت با نام ایران افتخار می آفریند.گفت من هم ایرانی و از شهر اردبیل هستم.در2 کیلومتری اینجا شرکتی دارم.خوشحال می شوم مهمان ما باشید.من هم ابراز خوشحالی کردم.که باز یک هم وطن را می بینم.آدرس شرکتش را گرفتم.قول دادم حتما مزاحمش خواهم شد.برای پر کردن باک ماشین و شستن آن به اینجا آمده بود.با من خداحافظی کرد.

جاده سربالایی بود.درست در انتهای سربالایی نشانی را که این عزیز داده بود.پیدا کردم.یک شرکت واردات ابزارآلات کارخانه سنگ شکنی و شن و ماسه  بود.دستگاههای سنگین خود نمایی می کرد.تا داخل شرکت با گذر از نگهبانی رفتم.به محوطه اداری رسیدم.تا سید مرا دید به پیشوازم آمد.داخل دفتر کارش بودیم.در این لحظه سید قاسم عدل خواه از هیچ تلاشی دریغ نمی کرد.چایی و نسکافه وبیسکویت و وسایل صبحانه را آماده کرد.تا اوهم در این راه  مرا یاری کند.بعداز گرفتن چند عکس من رخصت مرخصی خواستم.اما سید دوست داشت.چند روزی مهمانش باشم.تا با ماشینش مرا به جاهای دیدنی تفلیس ببرد.دوستان آذری زبان گرجی او به جمع ما پیوستند.ال سی دی دوربینم خراب شده بود.دوربین مدل بالایش را با اسرار به من داد.تا برای ادامه  سفرم با این دوربین حرفه ای کار کنم.اما موقع رفتن یواشکی به خانم منشی اش برگرداندم.تا سید متوجه نشود.

 

برای ماندن عذر خواهی کردم.چراکه زمان کمی داشتم.باید به سفارت ایران در تفلیس می رسیدم.تا همچنان از هدر دادن زمانم پرهیز کنم.سید پول آورد.تا برای سفرم کمکم کند.اما قبول نکردم.و از این محبت او با جاری کردن اشکم در لحظه خداحافظی نهایت سپاسگزاری راکردم.مقداری وسایل و میوه برای راهم گذاشت.شماره موبایل خود را داد.تا اگر جای با مشکل مواجه شدم با او در تماس باشم.خداوند لطف کرد مجددا در ساختن ناب ترین خاطره ام در باتومی اودر کنارم باشد.چند دقیقه با او صحبت کردم.تا با ذکر آنها من هم بتوانم در قبال محبتهایش کم نیاورم.

سید قاسم متاهل بودو دو فرزند داشت.که در ایران سکونت داشتند.اما سید بین ایران و گرجستان در تردد هست.می گفت 14 سال در باکو زندگی کرده ام.در بازار لباس بودم.یک بار شکست خوردم.ولی با این کاردر گرجستان دوباره خودرا بالا کشیدم.روزهای سختی داشتم.اما با صبر و برباری بالاخره خودم را جمع و جور کردم.یکی از برادرانم پزشک و دیگری دکترای بیهوشی است.پدرم نوحه خان است.وبا عشق هنوز در ایران نوحه سرایی می کند.من اصلیتم از روستای فخر آباد مشگین شهر است.اما مزاده سید سلیمان پدرم نذر کرده تا عمر دارد بدون پول و درآمد به نوحه سرایی مشغول باشد.هنوز با سن بالا 71 سال نوحه سرایی می کند.ایران فرهنگ بالایی دارد.تاریخ و فرهنگ غنی آن زبانزد است.افتخار می کنم که ایرانی هستم.ایران کشور زیبا و مردمان با وقاری دارد.

می گفت خیلی خوشحال هستم.که یک هم وطن و هم زبانی را می بینم.که با زحمت این مسیر را طی می کند.توریست های دوچرخه سوارزیادی از این محل گذشته اند.اما دیدن یک ایرانی برایم باعث افتخار هست.

دوست سیدآقای نورمان حسن اف که باهم بودند.خواهر زاده ای داشت.که در قم درس خوانده و طلبه شده بود.و امام جماعت محله یونیچالا در نزدیک تفلیس است.

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۴/۰۷ - ۱۵:۰۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)