یک زمان روستای هفت چشمه یک شاهراه روستاهای گرمی چای بود.اما طنازی گذر زمان،این لطف را از او گرفت.آن زمان روستاهای اطراف گرمی چای برای رفتن به میانه می بایست از این روستا گذر می کردند.تا به روستای زرج آباد و میانه برسند.باز شدن جاده خاکی مسیر طوین به تجرق و میانه،این مسیر را به فراموشی زمان سپرد.
در ورودی روستا یک چشمه قدیمی با نام خدا بیامرز حاج علی بلاغی از جنوب خود نمایی می کرد.اینجا محل تجمع اهالی هفت چشمه بود.همین جا،قصه های قدیمی روستا در سینه ها نسل به نسل نقل می شد.یا در انتظار مسافری چشم در نگاه به کوهها به طرف روستاهای اکبر آباد و زرج آباد و خوبستان(هواستان) دوخته می شد.
آن زمان که تانکر سوخت روستا با آن ماشین هیکلی دوران خود،چشم های انتظار را سیراب می کرد.با صدای خاصش عمو حاج علی روحی را بیرون می کشید.تا به همسرش گوشزد کند.کلاهم را بیاور ،ماشین نفت می آید.بشکه های روستاهای اطراف در کنار چشمه در انتظار پر شدن به صف می شدند.بیشتر مردان در انتظار از اهالی روستاهای اطراف بودند.که منتظر رسیدن سوخت، سکوهای خالی چشمه علی بلاغی را پر می کردند.با صدای ماشین همه حی علی خیرالعمل با دست و بیل و کلنک جاده خاکی را آماده می کردند.تا مبادا سنگی به این ماشین بخورد.
مهربانی ها وانس و الفت و زمزمه همیاری اهالی روستا با چشمه علی بلا غی قصه های را زاده بود.که نقلش همیشه نشان از جنب و جوش مردمی سخت کوش با مشکلات کوهستان را خبرمی دهد.اما چه فایده در تلخی گذر زمان یک روز همه آنها ،به خاطره ها سپرده خواهد شد.