|
برای جداسازی برچسب ها از کلید Enter استفاده کنید.
آدمیزاد است دیگر....
آدمیزاد است دیگر...
گاهی سینه می دهد جلو
لاف می زند
که مثلا دلش میخواهد تنها باشد
دستش مال خودش باشد
دستش توی دست خودش باشد
اصلا دستش بند دست کسی نباشد
آزاد باشد....
که دستش خالی باشد از "هرچیز"
از "هر کس"
که مثلا دستش همدمای دست دیگری نشود
دستش اگر سر...
سومین سال خاطرات یک معلم داوطلب خدمت در روستای هفت چشمه قسمت سی و دوم
آوای یک همراهی در بازسازی دبستان قنبر هفت چشمه
در این سه سال بازسازی دبستان قنبر هفت چشمه و کمپ اولامای نیکان هفت چشمه بزرگان زیادی در این راه زیبا همراه شدند.تا کرامتهای انسانی در قلیل اندک سرزمین مهر و مهربانی و انس...
سومین سال خاطرات یک معلم داوطلب خدمت در روستای هفت چشمه قسمت سی ام
مرگ بر هیچ کس درود بر زندگی
مرگ بر هیچ کس درود بر زندگیکلام آخرصادق باشیم و صادقانه آدرس بدهیمتلاش و باور یک ایرانی برای صلح جهانی با دوچرخه و یک معلم و رکورددار و کوهنورد و ورزشکار ایرانی
...
یک قصه ای از قلب آذربایجان
این قصه از سه سال پیش در یکی از روستاهای دور افتاده و محروم شروع شد.همیاری بعضی از والدین و هم وطنان تصاویر زیبای عشق و ارزشهای والای انسانی را رو کرد.تا نماد یک تلاش خالصانه و صادقانه گروهی از انسانها باشد.امسال در آخرین دقایق اتمام این قصه در تلاش هستیم.تا این راه در زیبایی کرامتهای انسانی در آوای...
شاه قصه های کودکانه
من همیشه حس می کنم.کودکی بیشتر نیستم.تا در یک جشن ساده شاه قصه های بچه های روستای هفت چشمه باشم.بدور از آلایش ها و زرق و برق زندگی های امروز قرار شد.برایم جشنی بگیرند.کیک زیبایی درست کردند.به رنگ سبز طبیعت و چایی و شکلات که بیشتر از علف بود و سنگهای ریز و درشت مثلا باید تصور می کردی که واقعی است.حتی...
باز جمعه شد ومن دلتنگ. ......
از دلتنگی ام گرفته تا عمق بی تفاوتی ات...
از جنونم گرفته تا ته منطق درد آورت...
من خنده هایت را این روزها خون می گریم
کجایی؟!
تو که تلخ ترین فصل زندگی ام شدی
تو که شاهد بی قراری های منی
تو همان دلتنگ دیروز منی؟!
مهر پاییز را که آغاز نبود...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت چهل و دوم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت چهل و دوم
فیلم نارگیله به بازار آمد
فیلم زیبای نارگیله با تم زیبای دراماتیک.اما واقعی به بازار آمد.اتفاقی که ممکن است در سرگذشت زندگی انسانها در بعضی مواقع یک اشتراک خاصی داشته باشد.اما هر چه هست نگاه سنتی و مدرن به زندگی اجتماعی جوانان ایران زمین...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت چهل و یکم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت چهل و یکم
مسابقات ورزشی موسسه خیریه حضرت ابوالفضل (ع) میانه در سد آیدوغموش
برنامه هاو مسابقات ورزشی خیریه آنقدر متنوع بود.که حضور در همه آنها امکان پذیر نبود.فقط قسمت شد از مسابقه ورزش سه گانه چند عکس بگیرم.اما هر چه بود،خلق این شور و ...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت چهلم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت چهلم
تاریخ و یادبود صعودکوهنوردان در دماوند
حرکت گروه دوچرخه سواران سایکل توریست به دماوند در کنار خاطرات کوهنوردان ایرانی و خارجی باقی خواهد ماند.بعضی از نوشته های همنوردان در دفتر یاد و خاطرات فدراسیون کوهنوردی و صعود ورزشی قرارگاه پلور تقدیم می...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و نهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و نهم
فدارسیون کوهنوردی قراگاه پلور تا دو راهی معدن با دوچرخه های سایکل توریستی
31 تیرماه 93 از قرارگاه پلور جهت صعود به دماوند با دوچرخه های سایکل توریستی ساعت 8 صبح جدا شدیم.برای خرید آذوقه چند روزه دوباره به شهر کوچک پلور برگشتیم.آقای محمد پ...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و ششم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و ششم
تقدیر ویژه از خیرین در مسیر صعود به دماوند در تهران
تا جایی که امکان داشته باشد.از تاریخ 95/4/24 تا 28 تیر با رکازنی تهران از خیرین و ورزشکارانی که نقش یاریگری مدرسه را از سال 93 به عهده داشتند.حضورا تقدیر و تشکر و قدردانی خواهد شد.بخصوص ...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و پنجم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و پنجم
مساعدت اداره برای امتیاز برق دبستان قنبر هفت چشمه
با درایت و پیگیری شخص رئیس اداره جناب آقای سینا فر هزینه امتیاز برق مدرسه با همکاری مجتمع دکتر مفتح و آقای مصطفی مقدمی گرفته شد.تا در این روزها با کمک آقای بابک پزشکی برای نصب آن اقدام کن...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و چهارم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و چهارم
یک راه غیر طبیعی
بعداز 14 رکورد و نخ کشی پنج کشور با سه رشته ورزشی ،سایکل توریستی و کوهنوردی و شنا،این کارت را گرفتم.بعدا متوجه شدم.گرفتن و نگرفتنش هیچ ارزشی ندارد
ابشار شرشر در تولد شهامتی دیگر از کوهنوردان میانه
می نویسم ب...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و سوم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و سوم
قظع همکاری با دهیاری روستای طوین هفت چشمه و روستاهای همجوار طوین
برای باز گشایی راه مدرسه با همکاری شورای روستای هفت چشمه و دهیار روستاهای همجوار از دوسال پیش اقدام کردیم.بدلیل قرار گرفتن در محدود طرح هادی روستا و استارت بازسازی مدرسه و ر...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و دوم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و دوم
مراسم ویژه ارتحال حضرت امام خمینی (ره) و شهدای پانزده خرداد روستای هفت چشمه قسمت اول
این چندمین برنامه در طول دو سال هست.که از طرف بزرگان و ریش سفیدان و شورای روستا و جوانان روستای هفت چشمه برگزار می شود.این برنامه هم آخرین آن نخواه...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و یکم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی و یکم
تراژدی غم انگیز یک جدایی در یک دو راهی
آخرین روز سال تحصیلی 94-95 بود.طبق معمول زحمت همراهی مرا برای رسیدن به هفت چشمه را آقای بابک پزشکی یار دو ساله دبستان قنبر هفت چشمه در لباس مقدس سرباز معلمی را کشیدند.از صبح زود که باهم از میانه همرا...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی ام
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سی ام
چالش سرعت و کمبود امکانات دبستان قنبر هفت چشمه
هیچ کاری انجام نشدنی نیست.باید با حوصله و صبور جلو رفت.گاهی موانعی پیش می آید.که شاید حلش سخت باشد.اما حتما راهی وجود خواهد داشت.نوار تفلون نداشتیم.با نخ خیاطی مشکل را رفع کردیم.لوله کم داشتیم ب...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و نهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و نهم
زیبایی های جاده خاکی از هفت چشمه تا حاج یوسفلو(قسمت اول)
زیبایی های جاده خاکی از هفت چشمه تا حاج یوسفلو(قسمت دوم)
...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و ششم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و ششم
سپاس از خیرین اهداء کننده صندلی و ارسال آنها به دبستان قنبر هفت چشمه از تهران
قرار شد.باندازه مورد نیاز مدرسه ،صندلی ارسال شود.اما مهربانی خیرین باعث شد.هر کدام از دانش آموزان از این صندلی یکی هدیه بگیرند و در منزل نگهداری کنند.حتی برای...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت هیجدهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت هیجدهم
کارخانه شیرینی پزی دبستان قنبر هفت چشمه
تا جایی که امکانات ما اجازه بدهد.براساس آزمایش های کتب درسی از آزمایشی غافل نمی شویم.تلاش ما بر این است.تا به بهترین نحو این کار را انجام بدهیم.این سری نوبت کلاس دومی ها بود.تا باهم یک کارخانه کوچک شی...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت شانزدهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت شانزدهم
سبزه ها ی زیبای نقش و نگار حرمت فرهنگی در تاریخ ایران بنام سیزده بدر
امروز با اجازه خانواده قرار شد.با دوچرخه در بلندیهای زیبای قافلانکوه در جمعشان حضور یابم.اخبار ضد و نقیض آب و هوا کمی نگران کننده بود.سردی غیر منتظره هوا هم بر نگرانی ها ...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت چهاردهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت چهاردهم
داستان غم انگیز کتابی که در میانه نوشته شد.اما در تهران خوانده شد
در عمل چنین کاری دشوار بود.هر کسی یک حرفی می زد.تا در تولدش همه شک کنند.همه این توصیه ها انرژی منفی بود.تا اولین دوچرخه و یدک آبی جهان متولد نشود.اما سازمانده آن آموخته بود....
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سیزدهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سیزدهم
سلام بر صادقان یک نگاه
امروز به دلم زده بود.با دوچرخه مسافر باشم.مسیر کوتاهی بود.اما سربالایی و سر پایینی بزرگی داشت.تا در یک مهمانی ساده و بی غل و غش خستگی این انتخابم شیرین تر و پر معنا تر شود.
امروز ساعات آخر مهمان بچه های دبستان شهید ع...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت دوازدهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت دوازدهم
خاطرات روزهای سرد هفت چشمه
وشب هفت چشمهسوز سرما و برودت برف و بسته بودن جاده خاکی روستا به شهر میانه ،یک سکوت خاص را به روستا داده است.گویی آخرین دقایق نظم خلقت خداوندی است.درک این شرایط و استفاده از این فرصت برای تعمق در لطف خدا در خلقت ا...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت یازدهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت یازدهم
به گمانم کسی را بینا نمی بینم
به گمانم کسی را بینا نمی بینم
دنیارا بی رنگ می بینم
تارو سیاه و کدر می بینم
صفت مردانگی را نایاب می بینم
مرگ حقیقت ها را می بینم
کودکی گریان در گنج دیواری می بینم
چشمان انسانی را در جای دیگر می بینم
گوشه...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت دهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت دهم
جوایز ویژه خانواده شهید عبادی از تهران برای دانش آموزان دبستان قنبر هفت چشمه
خانواده شهید عبادی از سال گذشته در باز سازی مدرسه در کنار ما هستند.به حرمت مهربانی این خانواده ،دارالقرآن مدرسه به نام شهید والا مقام و بزرگوار این خانواده نامگذاری ش...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت نهم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت نهم
نامه ای به پسرم
سالهاست روی این نامه کار می کنم.اما دغدغه کاری و فشارها و محدودیتها این فرصت را به من نداده است.در اولین فرصت در یک مطلب بصورت ماهانه خواهم نگاشت .تا جبران کوتاهی هایم را داشته باشم
عرفان (امیرحسین)که بدنیا آمد.درست اوج درگیری...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت هشتم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت هشتم
سایت مدرسه قنبر هفت چشمه صحنه ای بی بدیل از مهربانی
خدا لطف کرد.تا در دوره عمرم این صحنه را ببینم.تا شادی آن را با مهربانان ایران زمین در یک منطقه دور افتاده تقسیم کنم
مرور خاطرات مهمانان مدرسه قنبر هفت چشمه از پنجاه سال پیش این مد...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت هفتم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت هفتم
دور کرسی مدرسه قنبر هفت چشمه در تداعی شب چله
دیروز با بچه ها جشن گرفته بودیم.شب که بچه ها برای معلم خود تبرک میوه شب چله را آورده بودند.اضافه مانده بود.تا مجددا یک جشن دیگه برگزار کنیم.و در یک جمع ساده و مهربان دور هم باشیم و صرف کنیم.
...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت ششم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت ششم
آمادگی بچه های دبستان قنبر هفت چشمه برای میزبانی از سایکل توریستهای ایران
قرابت دوچرخه و دبستان قنبر هفت چشمه
بلاخره بعداز مدتها کش و قوس دویار رویایی برای رسیدن به هدفی انسانی و بزرگ به هم رسیدند
&n...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سوم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت سوم
دیوار کشی مدرسه در تلاطم محدودیتها
به حول و قوه الهی و با صبر و متانت توانستیم.دوسوم دیوار کشی مدرسه را انجام دهیم.اگر هوا خوب بود.مابقی را هم تمام خواهیم کرد.
آماده سازی برای نصب وسایل تفریح بچه های دبستان قنبر هفت چشمه
بامید خد...
کتابچه رکابزنی ازتهران و صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند تابستان 95
کتابچه رکابزنی ازتهران و صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند تابستان 95
قسمت هفتم
بعداز صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند با همراهی دوستان در قرچک مهمان بودم.این بزرگواران ضمن تبریک،خیلی مهربانی کردند.بدینوسیله از حسن نیت و بر خوردمهربانانه این خانواده و دعوتشان سپاسگزارم.
بعداز...
کتابچه رکابزنی ازتهران و صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند تابستان 95
کتابچه رکابزنی ازتهران و صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند تابستان 95
قسمت چهارم
یک شب قبل از حرکت مهمان آقای محمد پاسخی رکابزن بین المللی در شهرک واوان بودیم.چرا که او هم جزء مسافران سفر با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند بود.بدینوسیله از مهمان نوازی خانواده محترم این بزرگوار و پسر مه...
کتابچه رکابزنی ازتهران و صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند تابستان 95
کتابچه رکابزنی ازتهران و صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند تابستان 95
قسمت سوم
دقایقی پیش از تهران با قطار به میانه رسیدم.در این مدت برای اولین بار در جهان با دوچرخه های سایکل توریستی از تهران تا دماوند رکاب زدیم و بر گشتیم.در این بین دوستان عزیزی هم مارا در کار خیر بازسازی دبستان...
قصه تاریخ دراز روستای هفت چشمه با چشمه حاج علی بلاغی
یک زمان روستای هفت چشمه یک شاهراه روستاهای گرمی چای بود.اما طنازی گذر زمان،این لطف را از او گرفت.آن زمان روستاهای اطراف گرمی چای برای رفتن به میانه می بایست از این روستا گذر می کردند.تا به روستای زرج آباد و میانه برسند.باز شدن جاده خاکی مسیر طوین به تجرق و میانه،این مسیر را به فراموشی زمان سپرد.
در...
3500متر با نگاه به سبلان در چند ماه سکونت در کوهستان قسمت چهل و چهارم
وفاچند مدت بود.عرفان دوست داشت.این روزهارا تجربه کند.اما بدلیل درگیری وقت نداشتم.تا اینکه پسر عمه و پسر عموی گلش در مهمانی روستای هفت چشمه دبستان قنبر ،این بدقولی مرا به عرفان جبران کردند.
مدرسه ما هنوز تعطیل نیست
مدرسه ما هنوز تعطیل نیستبچه های هفت چشمه در تعطیلات تابس...
3500متر با نگاه به سبلان در چند ماه سکونت در کوهستان قسمت سی و دوم
خدا حافظ مدرسهباز برای وداع دیگر از هفت چشمه در تکرار مسیرهمیشگی ،روز دیگرا رقم می زدم.عهد بسته بودم.پیاده مسیر را تا جایی که می توانم ادامه بدهم.چرا که فصل بهار بود
یک عکس یادگاری با دوستان مهربانم در مدرسه
4 کیلومتر دور از هفت چشمهاز هف...
3500متر با نگاه به سبلان در چند ماه سکونت در کوهستان قسمت سی و یکم
و پیشاپیش عید تلنگر و بهانه نو برای زیستن دوبارهبرای همه نو اندیشان و دلهای مهربان برای بهتر زیستن مبارکبادارگ قدیم بم عید سال 1392
Please support our Turkish friendsدوستان میانه ای که تمایل به حمایت از این همشهری دارند.لطفابا آقای مرادی در تماس باشندmiyaneh Iran to Turkey Izmir bikesiyed hasan b...
نیم رخی از میانه در مجله همشهری سرنخ مهرماه 93
جا دارد از آقای شمسایی مجددا بابت این نگاه ویژه اش تقدیر و تشکر شود.تا این افتخار با انسانهای بزرگواری که در اولین گام با اهداء بطری خالی آب معدنی شریک شود و از عزیزانی که در این راه با ما بودند.نقدا تقدیر و تشکر شود.
سوچی و سفیر اولین دوچرخه و یدک آبی جهان با ویژگیهای منحصر به فرد با بطری های خالی...
بازی شبانه با سگ در روستای نقره ده
در شهر کیاشهرجای مناسبی برای استراحت پیدا نکردم.تا شبانه در رکابزنی بدور نوار مرزی ایران با دوچرخه به طرف آستانه اشرفیه در حرکت باشم.بعد از خروجی شهر یک کارگاهی بود.جوانی جلو آمد وبرای استراحت محل مناسبی را پیشنهاد کرد.اما دوست داشتم به مسیرم ادامه بدهم.ساعت 12 شب بود.در مسیر راه درختان کن...
حکایت موسای آچاچی(زنش دهید)
در ولایت آچاچی در زمانی نه چندان دور باز دل مردمانش در محبتی دیگرمی جوشد.تادر کمک هم نوعی آستین ها بلند کنند.ودر کار خیری پیش قدم شوند.سنش تا سی رسیده بود.در روستابعید بود.چنین مردی پیدا شود.باید هر طور شده همه برای او دختری پیدا کنند.واورا زنی بدهند.همه بزرگان هزینه این کار را قبول می کردند...
جن یادمان ناقلان آچاچی
روزی وروزگاری در ولایت آچاچی تابستان با طراوت خاص زمان قدیمیش نورمهتاب را تابیده بود.شب بود.نوبت آب دهی زمین بنده خدایی بود.آماده می شد.نصف شب برای آب دهی زمینش چند کیلومتری را بپیماید.زمینش در منطقه تاش شامی بود.جایی که انتهای آن به بابا دونزی می رسید.می گویند در این مکان یک زمانی تمدن بزرگ...
آش رشته آموکسی سیلینی
در روستای تنگ کنارک چابهار بودیم.فصل زمستان بود.هوا کمی سرد شده بود.نوبت مریضی فصلی بود.همه مریض بودیم.کسی حوصله بلند شدن از زمین را نداشت.همکاران حبیب دامور یک طرف بود.علی عزیز به ومحمدازبک واسلم بشکارافتاده بودند.من وحسین صداقتیان تکانی به خودمان دادیم تا آشی درست کنیم.تا کمی بهبود یابیم.آ...
گرجستان مهربانی عمو گیوی و خانواده اش،50 کیلومتری تفلیس و 18 کیلومتری شهر تاریخی گوری
نزدیک 18 کیلومتر به شهر گوری مانده بود.در حال رکابزنی بودم.جاده سربالایی بود.هوا خیلی گرم بود.نسبت به تفلیس و خروجی آن پوشش سر سبزی زیادی به چشم نمی خورد.خاطره بد نامهربانی سفارت ایران در تفلیس هم بد جوری خسته ام کرده بود.اما مصمم به ادامه مسیر بودم.در نزدیک روستای شاوشوبی ...
|
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg. کاربران آنلاین (0)
|