قندقی منی حالا(می بینی حال مرا)
بستقی منی راهاهن چو بسادا(بسته است راه مرا بمانند نخ)
نزانوم (نمی دانم)
چَم گور نقندم نوکی راها(چشم گور نمی بینم راه نو را)
در هیاهوی آواها
مجهول و بی نام
قاچارام تاپّرام یولداش( می دوم پیدا نمی کنم دوست)
اوره گمی آرام سالام (دلم را آرام کنم)
مزن منی ناما کنوک(مرا دیوانه نگو)
کپوتی پرشتقی بالا(کبوتری که بالش شکسته)
کجا این چنین نالان
چشم دیده باز کن
یول لارا گوز آچخ باغ(با چشم باز راههارا نگاه کن)
بیر چقّرا فران (کمی خوب بچرخ،نظرت را عوض کن)
سوچ هیر گپ په آن گپّا(آتش بزن کوتاه بیا به آن حرفها)
مقوش قندقی منی حالا(نگو می بینی حال مرا)
الله هی حکمتا(حکمت خداوندی)
داتقی مزنین عقلا(داده عقل بزرگ )
در راه نمان
امید و بودن
دمِه یورولمشام(نگو خسته ام )
دمه دورمشام(نگو ایستاده ام )
واشّینَ بچار(به خوبی نگاه کن )
در توار مردمانا په شّری(در صلای انسانها به خوبی)
محکم واستوار
سربه بالا
داغ اُول بیر دو ایاغا(کوه باش بلند شو)
باغان قالسین سنون دورماغوه(در نگاه بمانند از ایستادگی ات)
مردمان بچارند (انسانها نگاه کنند)
در محرم رازی
سنی چاغرا لار(تورا صداکنند)
بقوشند قندقی منی حالا(بگویند می بینی حال مرا)
توضیح:
هنوز اندر خم یک کوچه ام.به زبا ن بلوچی ارادت خاص دارم. چرا که احساس می کنم زبان شادابی است.به انسان تحرک وشادابی می بخشد.اما در ادبیات و خیلی دانستنیهای آن به مانند زبان ترکی هنوز زیاد مطالعه نکرده ام .خیلی در گیری ها دارم.دوست دارم بچه های خوب بلوچستان وآذربایجان همچنان مارا از راهنمایی های خود بی بهره نگذارند.حتی در نوشتن املایی هم می دانم.چیزی نمی دانم.
اما وسیله ای است تا همچنان عرض ارادتم را می توانم حفظ کنم. شاید در عمر اندک بتوانم.ادای دین بکنم ودر پذیرش لحظه های مرگ آرام باشم.
************
نقل از سایت شخصی آقای حسین قره داغی