فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 12355


درباره من
جالبه. ممنون میشم بخونین
روزی مرد کشاورزی زن بسیار نق نقویی داشت. یکی از روز ها که مرد با قاتر به مزرعه رفته بود. زن ناهار را برای همسرش برد. مرد همین که زن را دید قاتر را به درختی بست و در کنار آن درخت مشغول خوردن ناهار شدند. همین که شروع به خوردن کردند زن شروع به نق نق کرد. در همین لحظه قاتر با لقد زن را به آن طرف پرت کر...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۲۰ - ۱۴:۱۹ ( 1 نظر , 246 بازدید )
دختری که عاشق کوروش بود
دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشق تو هستم. کوروش گفت:لیاقت شما برادر من هست که از من هم زیبا تر هست. و الان هم پشت سر شماست. دخترک برگشت پشت سرش را نگاه کرد ولی کسی نبود. کوروش گفت:اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمی کردی...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۰۵ - ۱۵:۰۱ ( 1 نظر , 138 بازدید )
گنبد کبود
یادته زیر گنبد کبود. دوتا رفیق بودیم و کلی حسود؟؟ تقصیر اون حسودا بود که حالا شدیم یکی بود و یکی نبود. ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۳/۰۵ - ۱۳:۵۶ ( 2 نظر , 157 بازدید )
دیوار تنهایی
گاهی باید به دور خودت یه دیوار بکشی. نه برای دوری از دیگران نه،بلکه برای اینکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب می‌کند...
تاریخ درج: ۹۳/۰۱/۱۲ - ۱۲:۱۱ ( 0 نظر , 154 بازدید )
سرکاری
دیشب داشتم خوابت رو می‌دیدم، تو یه سبزه زار داشتی واسه خودت میگشتی منم اونجا بودم کنار رودخونه یه دفعه دیدم تو دهنت یه گله و داری میای سمت من. ولی یهویی چوپونت اومد و بردت تویله...
تاریخ درج: ۹۳/۰۱/۱۲ - ۱۲:۰۶ ( 1 نظر , 143 بازدید )
روزگار نامرد
عجب روزگار نامردیه. شدیم مثل شبکه ی چهار دیگه هیشکی نگاهمون نمیکنه ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۱/۱۱ - ۱۳:۵۹ ( 1 نظر , 131 بازدید )
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (0)