فراموش کردم
رتبه کلی: 654


درباره من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


خــاکـــــــ بـر سـرِ

تـمـامِ ایـن کـلـمـاتــــــــ

اگـر تـو از میانِ تمامشان

نفهمی مـن دلـتـنـگـم ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بی گناهی ...

کم گناهی نیست

در دیوان عشق

یوسف از دامان پاک خود

به زندان رفته است ...!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دسـتـهـایـم را

مـحـکـم فـشـار بـده

ایـنـجـا خـیـلی هـا

سـر جـدایی مـن و تـو

شرط بـسـتـه انـد ...!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من از قبل باخته بودم !

مچ انداختن

بهانه ای بـود ؛

برای گرفتن دوباره ی

دسـت تـــــو ...!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دیـر کـرده ای !!!

عقربه ها گیر کرده اند

در گلوی مـن ...

انـگار کـه رد نمیشود

نـه زمــان !!!

نـه آب خــوش !!!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این روزها من

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا

آرامش اهالی دنیا

خط خطی نشود ...!

اینجا زمین است ...

رسم آدمهایش

عجیب است !!!

اینجا گم که میشوی

بجای اینکه دنبالت بگردن

فراموشت میکنند !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امپراطور سکوت (memorizezarifi )    
   
عنوان: :.سال نـو مـبارک.:
:.سال نـو مـبارک.:
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 263 بازدید امروز: 263

این تصویر توسط میثم عظیمی. بررسی شده است.
توضیحات:






بیقرارم ...
از همان هنگام که نام تو بر زبانم جاری شد ...
از همان هنگامه ای که طلوع صبح را با چشمان تو آغاز کردم
و چادر سیاه شب را از موهای تو بر سر ماه نهادم ...
مدتهاست پاسخ بیقراری هایم پر از ابهام است و پر از سکوت ...
تاوان کدام اشتباهم نداشتن توست ...؟!

از همان روز که به قاصدکها گفتی دیگر از تو برایم خبر نیاورند
بهار هم با من وداع کرد ...
ازهمان روز که گلدان شمعدانی کنار ایوان را شکستی
دیگر دستم به گل کاشتن سبک نیست ...

مدتهاست که شمردن قدمهایم برایم سرگرمیست
تا حواسم پرت خنده های دلبرانه ات شود
و نفهمم کی به مقصد رسیدم ...
مدتهاست در تلاطم امواج غریبانه ی ذهنم گمشده ام ...
غرورم را در پس اشکهایم جا گذاشتم

عاشقانه هایم را به نسیم سپرده ام تا صورتت را نوازش کند ...
قایق پوسیده ی عمر من طاقت سونامی دوریی تو را ندارد
من به اندازه ی تمام ماهی های جدا از دریا به نداشتنت غرقم ...
و تو کجائی ای آبی ِ اقیانوسیِ من ؟!

در ایوان تکیه بر دیوار در حالی که زانو در سینه کشیده
و یک دست زیر چانه نشسته ام و غرق در فکر تو ...
نگاهم به دیوار روبرو قفل شده ...
کاش کمی باران ببارد تا آسمان بر حال ابریه دلم بگرید
بلکه کمی سبک شود این غم نداشتن هایت ...!!!


:.سال نو مبارک.:

 
درج شده در تاریخ ۹۸/۰۱/۰۱ ساعت 01:28
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)