|
امپراطور سکوت
(memorizezarifi )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
300 بازدید امروز: 300
توضیحات:
شتاب کردم که آفتاب بیاید نیامد...! دویدم از پیِ دیوانه ای که گیسوانِ بلوطش را به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش می ریخت که آفتاب بیاید ، نیامد...! به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم تا نوشته بخوانند که آفتاب بیاید ، نیامد...! چو گرگ زوزه کشیدم ، چو پوزه در شکم روزگار خویش دویدم شبانه روز دریدم ، دریدم که آفتاب بیاید ، نیامد...! چه عهد شوم غریبی! زمانه صاحب سگ ؛ من سگش چو راندم از در خانه ز پشت بامِ وفاداری درون خانه پریدم که آفتاب بیاید ، نیامد...! کشیده ها به رُخانم زدم به خلوتِ پستو چو آمدم به خیابان دو گونه را چُنان گدازه ی پولاد سوی خلق گرفتم که آفتاب بیاید ، نیامد...! اگر چه هق هقم از خواب ، خواب تلخ برآشفت خواب خسته و شیرین بچه های جهان را ولی گریستن نتوانستم نه پیش دوست نه در حضور غریبه نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم که آفتاب بیاید نیامد...! «رضا براهنی» :. https://s16.picofile.com/file/8428476684/Emanet.mp3.html هر چی آرزوی خوبه مال تــــو «سال نـو مـبـارکـــــــــ» .:
درج شده در تاریخ ۰/۰۱/۰۱ ساعت 23:00
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|