در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست میدارم.آینه ها و شبپره های مشتاق را به من بدهروشنی و شراب راآسمان بلند و کمان گشادهی پلپرندهها و قوس و قزح را به من بدهو راه آخرین رادر پردهای که میزنی مکرر کن.در فراسوی مرزهای تنام تو را دوست می دارم.در آن دور دست بعیدکه رسالت اندامها پایان میپذیرد.و شعله ...
تاریخ درج:
۹۳/۰۲/۱۱ - ۱۸:۳۶ 3 نظر , 166
بازدید