عشق وچرا.....
بیا وقتی برای عشق هورا میکشد احساس
به روی اجتماع بغض حسرت گاز اشک آور بیاندازیم
بیا با خود بیاندیشیم اگر یک روز تمام جاده های عشق را بستند
اگر یکسال چندین فصل برف بی کسی بارید
اگر یک شب شقایق مرد...
تکلیف دل ما چیست؟؟؟؟؟؟
ومن احساس سرخی میکنم چندیست ومن از چند شبنم پیشتر خوابم
نزول عشق را دیدم
چرا بعضی برای عشق دلهاشان نمی لرزد؟
مگر آنها نمی دانند که این دنیا به تار موی یک عاشق نمی ارزد
چرا بعضی تمام فکرشان ذکر است و در آن ذکر هم یاد خدا خالیست؟
که گویی میوه اخلاصشان کال است
چرا شغل شریف و رایج این عصر دجالی است
چرا در اقتصاد راکد احساس این مکاره بازاران صداقت نیز دلالیست؟؟؟
کاش میشد لحظه ای پرواز کرد حرف های تازه را آغاز کرد
کاش میشد خالی از تشویش بود برگ سبزی تهفه درویش بود
کاش تا دل میگرفت و میشکست عشق می آمد کنارش مینشست
کاش با هردل دلی پیوند داشت هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاشکی لبخند ها پایان نداشت سفره ها تشویش آب و نان نداشت
و.........