از قافله جا ماندم درست بیست و چند سال پیش ، ماندم ... زندانی این روزگار زشت شدم ... روزگاری که نه از جنس من است و نه از برای من ... از گردشش می نالیم و می نالیم و روز زمین گیر شدنمان را جشن می گیریم ! نمی دانم ... قلمم زیر بار دردها ترک برداشته ، کمرم خم شده ...! با این حال هنوز هم به دوس...
تاریخ درج: ۹۲/۰۹/۱۱ - ۱۰:۵۹ ( 250 نظر , 590 بازدید )

وای از نیمه شبی که بیدار شوم تو را بخواهم و خودم را در آغوش دیگری بیابم ...   "عکس مورد نظر حذف شد" (ببخشید دوستان خوبم از طرف مدیر انجمن اخطار رسید که باید عکس رو حذف کنم)...
تاریخ درج: ۹۲/۰۴/۱۶ - ۲۲:۳۳ ( 120 نظر , 589 بازدید )

خیلی سخته که عاشق یکی باشی که بهت حسی نداشته باشه ، احساساتتو جدی نگیره ! یا مثلاً بگه : مهیار ؟ بگی جانم ؟ بگه بی خیال هیچی !!! خیلی سخته ... اما باید تحمل کرد ... ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۲/۲۳ - ۱۳:۰۹ ( 58 نظر , 480 بازدید )

افسانه ها را رها کن ... دوری و دوستی کدام است ؟ فاصله هایند که عشق را می بلعند ... من اگر نباشم دیگری جایم را پر می کند به همین سادگی ... ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۹/۰۹ - ۲۱:۲۵ ( 53 نظر , 1068 بازدید )

  حالت بدون من چطور است ؟!؟!؟   آرامتری ... ؟   شادتری ... ؟   دغدغه هایت کمتر شده ... ؟! ...   من حالم خوب است اما تو باور نکن ...   من دل نگرانم و بی تاب ...   و فقط یک سوال از درونم مرا به دار می کشد و آن این است ... چرا اینقدر راح...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۱۱ - ۱۲:۴۲ ( 182 نظر , 2160 بازدید )

گل ها از دست من خسته شدن از پَر پَر کردنشان خودم دلم می سوزد ... اما هنوز سوال بی جواب دارم دوستم داره ؟؟؟ یا دوستم نداره ؟؟؟   ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۱/۱۴ - ۱۹:۴۵ ( 46 نظر , 1315 بازدید )

امیدوارم امشب خدا خوابیده باشه ، چون بد دلم شکسته و اگه خدا بشنوه صدامو یا ببینه گریه هامو ، یه روزی یه جایی یه جوری دل اون طرف رو میشکنه ، اما نمی خوام دلش بشکنه چون خیلی دوستش دارم ، خدایا بخواب !!! ...
تاریخ درج: ۹۰/۱۲/۰۹ - ۲۲:۳۸ ( 61 نظر , 1687 بازدید )

کلاغ پَـر ؟؟؟ نه ، کلاغ را بگذاریم برای آخر ! نگاهت پَـر ... خاطراتت هم پَـر ... صدایت ؛ پَـر ... کلاغ پَـر ؟؟؟ نه ، کلاغ را بگذاریم برای آخر ! جوانی ام پَـر ... خاطراتم پَـر ... من هم ... پَـر ... حالا تو مانده ای و کلاغ ؛ که هیچ وقت به خانه اش نرس...
تاریخ درج: ۹۰/۱۰/۲۱ - ۲۱:۰۷ ( 50 نظر , 1561 بازدید )

  امروز دهم آذرماه است و درست بیست و چهار پائیز از عمر خزان شده ام رفت و من همچنان در پی بهار زندگانیم می گردم ... بیا قدری به عقب برگردیم نمی دانم چند سال ... چند وقت حوصله شرح و توضیح ندارم بیا برگردیم ! آنقدر که اگر این بار بیست و چهار ساله شدم به هر جای گذشته ...
تاریخ درج: ۹۰/۰۹/۱۱ - ۲۳:۰۸ ( 46 نظر , 1712 بازدید )

روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو درسته ما نمی تونیم این روز رو پیش هم باشیم بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم می خوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم از لحظه لحظه های جشن تو ، تو خیالم عکس بگیرم من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون ...
تاریخ درج: ۹۰/۰۸/۰۴ - ۰۸:۵۵ ( 60 نظر , 2343 بازدید )