فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 20998


درباره من
پشت چراغ قرمز
پشت چراغ قرمز پسرکی با چشمان معصوم و دستانی کوچک گفت : چسب زخم نمی خواهید؟؟ پنچ تا ، صد تومن. آهی کشیدم و با خود گفتم: تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم، نه زخم های من خوب می شود نه زخم های تو...!! ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۴ - ۰۱:۰۰ ( 0 نظر , 245 بازدید )
تو با من باش...
زندگی هیچوقت اندازه تن ما نشد!!! حتی وقتی خودمان بریدیم و دوختیم...! * * تو با من باش... من دست همه اتفاق ها را میگیرم که نیفتند! * * ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۴ - ۰۰:۵۲ ( 1 نظر , 221 بازدید )
تو چه میفهمی...
تو چه میفهمی از روزگارم...؟ از دلتنگی ام؟ گاهی به خدا التماس میکنم خوابت را ببینم... می فهمی؟ فقط خوابــــــت را ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۴ - ۰۰:۴۹ ( 0 نظر , 109 بازدید )
صداقت...
در انتخاب واحد زندگی صداقت پیش نیاز همه درس هاست... ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۴ - ۰۰:۳۹ ( 0 نظر , 239 بازدید )
نتیجه گیریش با شما...
روزی مردی در راهی نماز می گذارد، مجنون بدون اینکه متوجه او شود از بین مرد و مُهرش گذشت... مرد نمازش را شکست و فریاد برآورد: چرا بین من و خدایم فاصله انداختی؟ مجنون گفت: من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم، تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی؟ ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۴ - ۰۰:۱۸ ( 1 نظر , 274 بازدید )
یک داستان واقعی از پسری به نام امین...
این داستان واقعی است.حتما بخوانید در تاریخ ۲۰ مهرماه سال ۶۵ جوانی به نام امین ، نامه ای برای مجله ی روز زن می نویسد و داستان عجیب زندگی خود را بازگو می کند: نامه ی اول: پسری ۱۷ ساله هستم و در خانواده ای مرفه و ثروتمند زندگی می کنم. پدرو مادرم هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را خارج از...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۴ - ۰۰:۱۶ ( 1 نظر , 231 بازدید )
بخونی بد نیس..
ای جوانان ، نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد و مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه حسین و با هدف شهید شد . ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۳ - ۲۳:۵۵ ( 0 نظر , 200 بازدید )
تو خوب باش...
شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند. عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند. دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند و بخند که خدا هنوز آن بالا با توست.. ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۳ - ۲۳:۴۵ ( 0 نظر , 236 بازدید )
بامن...نمیگذشت؟....
پاره تنم، به تن دیگری رفتی ...! عادتم راکه می دانی ..... ؟! چندشم میشود لباسی که به تن دیگری رفته بپوشم ! تک پرم که نماندی خیالی نیست ! دیگری پرپرت میکند شک نکن ! حرفهایم ..... دلخوری هایم ..... دلتنگی هایم..... و تمام اشکهای من . . . بماند برای بعد تنها به من بگو ! با او چگونه م...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۳ - ۲۳:۴۲ ( 0 نظر , 256 بازدید )
ادم و خداوند
پس از آفرینش آدم خدا گفت به او: نازنینم آدم با تو رازی دارم...... اندکی پیشتر آی ... آدم آرام و نجیب ، آمد پیش زیر چشمی به خدا می نگریست ! محو لبخند غم آلود خدا دلش انگار گریست ... نازنینم آدم!!( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) یاد من باش که بس تنهایم !! بغض آدم ترکید ..... گونه ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۳ - ۲۳:۳۹ ( 0 نظر , 206 بازدید )
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (0)