فراموش کردم
رتبه کلی: 8175


درباره من
عشق چیست؟
از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:معرفت خداست .   از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد .   از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان .   از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است .   از استاد ادبیات پرس...
تاریخ درج: ۹۳/۰۸/۱۴ - ۲۱:۰۴ ( 1 نظر , 140 بازدید )
گفتگویی با خدا
دریا مال من موجش مال تو، ماه مال من خورشید مال تو ... ".     خدا خندید و گفت: " بندگی کن، همه دنیا مال تو ... من هم مال تو ... "...
تاریخ درج: ۹۳/۰۸/۱۴ - ۲۱:۰۲ ( 0 نظر , 138 بازدید )
شعر خیلی زیبای طنز خطاب به دختـــرا
   روز و شب با خودت نرو هی ور با تو هستم ، بله ، شما ... دختر   قلب تو گرچه واقعــا پاک است! خواهرم خوشگلی خطرناک است   با چنان تیپ و این چنین ترکیب صــورتی مثــل کاغذ تذهیب ،   وقتی از خانه می زنی بیرون مرد صدساله می شود دل خون!   متلک بشـــنوی تو از حــــ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۸/۱۴ - ۲۰:۵۵ ( 0 نظر , 143 بازدید )
ماجرای زن گرفتن یک شاعر طنزپرداز
صبح هر روز مادرم غُر زد خواهرم هِی به من تلنگر زد   که بیا زن بگیر آدم شو فارغ از غصّه‌های عالم شو   که بیا زن بگیر پیر شدی بی‌نهایت بهانه‌گیر شدی   زن نداری، عبوس و غمگینی زندگی را سیاه می‌بینی   زن بگیری همیشه کیفوری از غم و غصّه تا ابد دوری &n...
تاریخ درج: ۹۳/۰۸/۱۴ - ۲۰:۴۵ ( 3 نظر , 146 بازدید )
شعر طنز خنده دار گریه مردها!
  مردها کاین گریه در فقدان همســــــــر می کنند بعد مرگ همســـــــر خود ، خاک بر سر می کنند !     خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند ! دشت داغ سینــه ی خـــــود ، لاله پرور می کنند     چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــی شوند خاک زیر پای خود ، از گریه ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۸/۱۴ - ۲۰:۴۰ ( 1 نظر , 138 بازدید )
دلم یک ساده دل میخواهد
دلم کسی را میخواهد............کسی ک از جنس خودم باشد.دلش شیشه ای..........گونه هایش بارانی......دستانش کمی سرد...نگاهش ستاره باران باشد...............دلم یک ساده دل میخواهد................ ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۸/۱۴ - ۲۰:۳۸ ( 0 نظر , 168 بازدید )
خواستم
خواستم هرچه را که بوی تو میداد بسوزانم ؛ جانم آتش گرفت !...
تاریخ درج: ۹۳/۰۸/۱۴ - ۲۰:۳۶ ( 0 نظر , 133 بازدید )
مادر همیشه دوستت خواهم داشت...
مادر کودکش را شیر می دهدو کودک از نور چشم مادرخواندن و نوشتن می آموزد... وقتی کمی بزرگتر شد کیف مادر را خالی می کندتا بسته سیگاری بخرد... بر استخوان های لاغرو کم خون مادر راه می رودتا از دانشگاه فارغ التحصیل شود...وقتی برای خودش مردی شدپا روی پا می اندازدو در یکی از کافه تریاهای روشنفکرانکنفرانس ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۸/۱۴ - ۲۰:۲۸ ( 6 نظر , 129 بازدید )
؟؟؟؟
شاد و شکفته در شب جشن تولدت تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک، امشب هزاردختر همسال تو، ولی خوابیده اند گرسنه و لخت، روی خاک....
تاریخ درج: ۹۳/۰۸/۱۴ - ۰۹:۵۴ ( 0 نظر , 125 بازدید )
؟؟؟؟؟
زیباست رقص و ناز سرانگشتهای تو بر پرده های ساز، اما، هزار دختر بافنده این زمان با چرک و خون زخم سرانگشتهایشان جان می کنند در قفس تنگ کارگاه از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ در تارو پود هر خط و...
تاریخ درج: ۹۳/۰۸/۱۴ - ۰۹:۵۳ ( 0 نظر , 142 بازدید )
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
کاربران آنلاین (0)