فراموش کردم
رتبه کلی: 7020


درباره من
اسمم بالای صفحه هست
متولد
1371/06/09
اهل تهران..............
دانشجوی کارشناسی عمران........
شیطون وشوخ
عشق چیست؟
شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟ استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی... شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی ؟ با حسرت جواب داد:هیچ! ...
تاریخ درج: ۹۲/۰۱/۱۷ - ۱۳:۵۶ ( 1 نظر , 196 بازدید )
ارزوی 2همسر60ساله
یک زوج انگلیسی در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن. ناگهان یک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و درتمام این مدت به هم وفادارموندین ، هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین. خانم گفت: اوووووو...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۰۹ - ۱۲:۱۷ ( 3 نظر , 235 بازدید )
شعر عاشقانه
من اگر روح پريشان دارم        من اگر غصه هزاران دارم گله از بازي دوران دارم           دل گريان،لب خندان دارم   به تو و عشق تو ايمان دارم در غمستان نفسگير، اگر نفسم ميگيرد    &...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۰۹ - ۱۲:۱۴ ( 0 نظر , 243 بازدید )
شعر عاشقانه
  من اگر روح پريشان دارم        من اگر غصه هزاران دارم گله از بازي دوران دارم           دل گريان،لب خندان دارم   به تو و عشق تو ايمان دارم در غمستان نفسگير، اگر نفسم ميگيرد  &n...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۰۷ - ۱۴:۳۲ ( 1 نظر , 273 بازدید )
داستان عاشقانه
پسر به دختر گفت اگه يه روزي بهقلب احتياج داشته باشي اولين نفري هستم كه ميام تا قلبمو با تمام وجودم تقديمت كنم.دختر لبخندي زد و گفت ممنونم تا اينكه يك روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نياز فوري به قلب داشت..از پسر خبري نبود..دختر با خودش ميگفت :ميدوني كه من هيچوقت نميذاشتم تو قلبتو به من ...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۰۷ - ۱۴:۱۹ ( 0 نظر , 243 بازدید )
پیرمرد کشاورز
پيرمردي تنها در مينه سوتا زندگي مي كرد . او مي خواست مزرعه سيب زميني اش راشخم بزند اما اين كار خيلي سختي بود .تنها پسرش كه مي توانست به او كمك كند در زندان بود پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد پسرعزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بكارم من نمي خو...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۰۷ - ۱۴:۱۸ ( 0 نظر , 267 بازدید )
داستان زیبا
تنها نجات يافته كشتي، اكنون به ساحل اين جزيره دور افتاده، افتاده بود. او هر روز را به اميد كشتي نجات، ساحل را و افق را به تماشا مي نشست. سرانجام خسته و نا اميد، از تخته پاره ها كلبه اي ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن  بياسايد. اما هنگامي كه در اولين شب آرامش در جستجوي غذا بو...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۰۷ - ۱۴:۱۶ ( 0 نظر , 267 بازدید )
شمارش 10خر
آورده اند شخصی ده خر داشت. بر یکی از آنها سوار شد و خران را شماره کرد. چون خری که بر آن سوار بود را نمیشمرد، تعداد خران نه عدد بود. از خر پیاده شد و دوباره شماره کرد. تعداد درست بود. بر خر سوار شد و بار دیگر شماره کرد. باز هم یکی کم بود. چندین بار پیاده و سوار شد و خران را شماره کرد و طبق معمول ه...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۰۷ - ۱۴:۱۲ ( 0 نظر , 296 بازدید )
آرزوی 2همسر60ساله
یک زوج انگلیسی در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن. ناگهان یک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و درتمام این مدت به هم وفادارموندین ، هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین. خانم گفت: اوووووو...
تاریخ درج: ۹۰/۱۱/۰۷ - ۱۴:۱۱ ( 0 نظر , 264 بازدید )
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
کاربران آنلاین (2)