|
رتبه کلی: 8394
|
|
|
هییی تووو...
...
تاریخ درج:
۹۴/۰۱/۲۵ - ۲۰:۱۶ 1 نظر , 110
بازدید
...
...
تاریخ درج:
۹۴/۰۱/۲۵ - ۲۰:۰۹ 0 نظر , 107
بازدید
پدر عاشقی بسوزه ه ه
ایا پیشرفتی دیده خواهد شد؟؟؟
؟؟..
دنبال شمارشم برای...
ستاره اسکندری
داستان عشق(لایک یادتون نره)
نمایش داستان
بالا
قصه عشق
در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند: شادی، غم، دانش عشق و باقی
احساسات . روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان
...
تاریخ درج:
۹۳/۰۶/۱۹ - ۱۹:۱۹ 1 نظر , 172
بازدید
طناب یا خدا؟
نمایش داستان
بالا
طناب یا خدا
کوهنوردی میخواست از بلندترین کوه بالا برود...
او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.
...
تاریخ درج:
۹۳/۰۶/۱۹ - ۱۹:۱۳ 1 نظر , 135
بازدید
کمی زیاده ولی خیلی خوبه(زنهافرشته اند)
نمایش داستان
بالا
زنها فرشته اند
حدود چند ماه قبل CIA شروع به گزینش فرد مناسبی برای انجام کارهای تروریستی کرد. این کار بسیار محرمانه و در عین حال مشکل بود؛ به طوریکه تستهای بیشماری از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتی قبل از آنکه تصمیم به شرکت کردن در دوره ها بگ...
تاریخ درج:
۹۳/۰۶/۱۹ - ۱۹:۰۲ 1 نظر , 138
بازدید
1- میانه
66%
2- تهران
13%
3- تبریز
9%
4- .....
7%
5- مشهد
3%
6- اصفهان
2%
ارسال کننده:
***سرباز امام زمان***
مجموع آراء: 263 رایرای ها قابل مشاهده است
خیلی عالیه حتما بخونین
نمایش داستان
بالا
خانواده ی لاک پشتها
یک روز خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند و در نهایت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز...
تاریخ درج:
۹۳/۰۶/۱۹ - ۱۰:۴۵ 1 نظر , 194
بازدید
اینم که میشناسین
امیرسلیمانی
عکسی ازحدیث میرامینی
رفتین توبایدنظربدین(جک وسیم کارت ایرانسل)
نمایش داستان
بالا
ماجرای جک و لوبیای سحر آمیز
روزی روزگاری در دور دست ها ، در آن مکان که تلاجن شب و روز بیدار بودند ، جک و مادر بزرگ خویش در کلبه ای بس فقیرانه زندگی می کردند .
ساده برایتان عرض نمایم ، جک و مادربزرگش از بدبخت ترین و بی...
تاریخ درج:
۹۳/۰۶/۱۸ - ۱۷:۰۱ 1 نظر , 159
بازدید
هم شیطونهم زرنگ...
نمایش داستان
بالا
یک مشت شکلات
دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
چون دخت...
تاریخ درج:
۹۳/۰۶/۱۸ - ۱۶:۵۰ 1 نظر , 175
بازدید
توله سگ دوپا
نمایش داستان
بالا
توله سگ دوپا
توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .....
یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .....
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه هاش ..... همینجور...
تاریخ درج:
۹۳/۰۶/۱۸ - ۱۶:۲۰ 1 نظر , 105
بازدید
ازدستش ندیدبخونید
نمایش داستان
بالا
پدر و پسر
پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید:فکر می کنی ،تو میتوانی مرا بزنی یا من تو را؟
پسر جواب داد:من میزنم ...
پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید پدر با ناراحتی از کنار پسر رد شد بعد از چند قدم دوباره سوال...
تاریخ درج:
۹۳/۰۶/۱۸ - ۱۶:۱۸ 1 نظر , 133
بازدید
1- شهرام شکوهی
33%
2- علیرضاروزگار
33%
3- محسن یگانه
33%
4- سیاوش قمیشی
0%
مجموع آراء: 6 رایرای ها قابل مشاهده است
جداییه دیگه..
اااااااولم کن باباااااا
aaaaaa
نترسیناشنابلده!
!!!!
|
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
|