فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 34025


درباره من
به نام زیستن آرامگاه ابدی کسی که یک عمر در انتظار ماند
  روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت                                   زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت      چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم            ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۱/۲۳ - ۱۸:۵۷ ( 1 نظر , 101 بازدید )
داستان دوستی و محبت
دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند یکی از آنها از سر خشم بر چهره دیگری سیلی زد! دوستی که سیلی خورده بود سخت آزرده شد ولی بدون آن که چیزی بگوید روی شن های بیابان نوشت : امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد . . . آن...
تاریخ درج: ۹۲/۱۲/۰۹ - ۱۹:۲۶ ( 2 نظر , 113 بازدید )
شادی مرد فقیر
حکایت است که شیخی  با یکی از شاگردانش در بین باغها قدم می زدند و درحین قدم زدن بودند که کفشهای کهنه ای را دیدند و دانستندکه آنها مال مردفقیری است که در یکی از این  باغها کار  می کند و خیلی از کارش نمانده است که تمام کند و بزودی به سراغ کفشهایش می آید تا آنها را بپوشد.... شاگرد رو به ...
تاریخ درج: ۹۲/۱۲/۰۸ - ۲۳:۲۹ ( 1 نظر , 99 بازدید )
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
کاربران آنلاین (0)