وقـتـ حـس مینم جایــ در ایــ ره خا تــو نفـس میشـ و مـ از هــما نفـس هایتـــ نفـس میشم آرام مــی شوم تـو بــاش هـوایـتـــ ! بـویـت! بـرا زنده مانـدنـم افـــ ست کــوه نیست امــا صــدایــت کــــمــی‌زنــم، شعــر و شــور...

تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنمچون تو پاک هستیمی توانم تو را خط خطی کنمکه آن وقت در زندان خط هایمبرای همیشه ماندگار میشویو وقتی که نیستیبی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادترنگ می زنم ...

من هنوزم... از بازی کلاغ پر... میترسم! میترسم بگویم "تو" و آرام بگویی ... پـــــــــــــر ...

مــــی گــــویــنــد ســـــاده ام ..! مـــی گـــویـــنـــد تــــو مــــرا با یــک نــگــاه .. یـــک لبـــــخـنـــد ... بــه بــازی میـــــگیــــری ..! مــــــی گـــــوینــــد تـــرفنــدهـــایت ، شـــیطنـــت هــــایت .. و دروغ هایـــت را نمــــی فهمــــم .. مــــــی گویند ســــاده ام ..! اما م...

جابرای من گبنجشگ زیاداست ولی من به درختان خیابان تو عادت کردم......

می گویند: خوش به حالت! از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی … ! نمی دانند بعضی دردها کمر خم می کنند، نه ابـرو...! بعضی از اشیا حس دارند گریه میکنند مثل بالش من که هر شب غرق اشک است بســــــــلامتی &...

هی خود خوری میکنی ... هی سکوت میکنی ... هی به روی خودت نمی آوری و میخندی ... هی گوشه گیری میکنی ... هی لبخند تلخ میزنی ... هی بغض میکنی ... هی وقتی تنها میشوی ، بی صدا اشک میریزی ... هی بالشتت خیس از اشک میشود ... اما هیچوقت این اشک ها تسکین دردت نمیشوند ... آرام آرام ترک بر میدار...

زنده ام، ولی چو مردگان زیسته‌ام بودم ، ولی در نبود بوده‌ام ...