دختر که باشی...دختر، زودتر راه می رودزودتر به تکلم می افتدزودتر به سن تکلیف می رسداصلا انگار از همان اول، عجله داردگویی هیچ وقت برای خودش وقت نداردحتی بازی هایش، رنگ و بوی جان بخشیدن داردرنگ و بوی ابراز عشق و محبت ....چنان معصومانه عروسکش را در آغوش می فشارد؛ ... تاریخ درج: ۱/۰۳/۲۳ - ۱۰:۴۹( 4 نظر , 104
بازدید )
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت که بماند یک جا ..
به کجا ؟
معلوم است ، به در خانه تو !
دل من عادت داشت که بماند آن جا
پشت یک پرده توری ،که تو هر روز آن را به کناری بزنی ..
دل من ساکن دیوار و دری که تو هر روز از آن می گذری
دل من... تاریخ درج: ۰/۱۰/۱۵ - ۱۳:۱۰( 6 نظر , 106
بازدید )
وقتی دلت میگیرد ، وقتی اشک از چشمانت میریزد ، تمام غم و غصه های دنیادر قلبم مینشیند!وقتی که تنهایی ، وقتی که در کوچه پس کوچه های دلتنگی سرگردانی ،بدان که مثل من در حسرت لحظه ی دیداری!من که میدانم عاشق بارانی ، چشم به راه ابرهای آسمانی ،راز قلب تو در این لحظه بیقراری ، دلگیر نشو از این شب مهتابی!به ی... تاریخ درج: ۰/۰۹/۱۳ - ۱۸:۰۶( 4 نظر , 98
بازدید )
.منتوما.کلامسکوتفریاد.بی صدا در آغوش گرفتمتبی صدا برایت گفتم از اضطراب سالهای دورم....ای آنروی دیگرم.در من آغوشی خفته بودخالی از بازوان یارچگونه اینگونه به بند دستانت کشیده شد.و سربازی کهانگار جنگ را باخته بود.مردانهبرنده ی بازی روزگار شد.بببن مرااین منمزخمی روزگاری که انتخابش نکرد...امارقصیدخندیدپا... تاریخ درج: ۰/۰۸/۱۱ - ۱۷:۵۵( 1 نظر , 96
بازدید )
بیشتر با من بمان...
بودنت آخرین ماشه ی آخرین سرباز این سنگرست
بودنت آخرین قطره ی آب، پشت این سد پر پیکرست
بودنت حرف نیست، بحث نیست، می شنوی؟
بودنت یک ترانه از زبان نرم این پنجره هاست
یک نسیم خنکست از آبشار موی تو
یک غزل از فال حافظ،
زیر هر ابروی تو یک گلستان خفته
در این شعله زار بوی تو...
... تاریخ درج: ۰/۰۶/۱۸ - ۱۹:۰۲( 0 نظر , 110
بازدید )
گاو ما ما می کرد گوسفند بع بع می کرد سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای... تاریخ درج: ۰/۰۵/۲۰ - ۱۲:۳۵( 4 نظر , 125
بازدید )
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد
کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است
کبری تصمیم گرفته حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند
چون او با پتروس چت میکرد
پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت میکرد .
پتروس دید که سد سوراخ شده
اما انگشت او درد میکرد چون زیاد چت کرده بود
او نمی دانست که سد تا چند لحظه د... تاریخ درج: ۰/۰۵/۲۰ - ۱۲:۲۶( 1 نظر , 109
بازدید )
هزار سال هم بگذردنگاهت،غافلگیرم می کندتو در هر لحظههزار اتفاقیپاداش تمام صبوری هایمتویی که گاهی فاصله این بوسهتا آن دیدارت،آنقدر زیاد استکه من باز هم دست و پایم را گم کنمو خیال کنم که اولین بار استو این تمام زیبایی عشق استبودنت برای من،معجزه نیستاما این که گاهیبه موازات خواستنم،آغوش ... تاریخ درج: ۹۴/۰۴/۱۴ - ۲۳:۵۵( 26 نظر , 242
بازدید )
اگر من شاعر بودم...هیچوقتشعری برایت نمی سرودمو تو را...کمتر از آنچه هستی،در فهم واژه ها نمی ریختم که هرگز و تا هنوز...پروانه ای به دنیا نیامدست،که در دربار گل ها...شاعری کنداز تو که می نویسم...زانوی واژه هایم سست ،دست هایم...محو تماشای تو می شوند و من میان زمینُ آسماندر ب یِ بسم اللّه ِ &h... تاریخ درج: ۹۴/۰۴/۰۹ - ۱۳:۳۷( 11 نظر , 1084
بازدید )