یک شبی مجنون نمازش راشکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب مسته مستش کرده بود
فارق از جام الستش کرده بود
گفت یارب از چه خارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
...
تاریخ درج: ۹۱/۰۳/۰۱ - ۰۰:۲۳
( 2 نظر , 286
بازدید )