|
*نسترن*دلداده*
(
![]()
آلبوم:
تصاویر پروفایل
![]()
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
416 بازدید امروز: 413
توضیحات:
من سالهاست کنار پنجره چوبی اتاقم
کنار گلدان شمعدانی کوچکم کنار ترانه های خاکستری ام به انتظار آمدنت نشسته ام چه شکوهی ، چه بی کرانگی پر آهنگی است انتظار... من سالهاست ساکن این کلبه کوچکم در این جنگل پر هیاهو... و هنگامه هر باران تن خسته ام را میزبان قطره های با شکوهش میکنم. نم نم باران لباس خاک گرفته ام را با عطر تازه ای آشنا می کند . من ِِ آغشته با خاک پیر را به جوانی می کشد ... از ترانهی خویش پرم میکند ... پر... من ِِ خالی و تجربه پر شدن ؟ قاصدک من... من همیشه ، هر لحظه کنار این پنجره چوبی آمدنت را به انتظار نشسته ام ... کی می آیی ؟
درج شده در تاریخ ۹۵/۱۲/۰۴ ساعت 11:16
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
محمد حنیفه زاده: نبیلدون. اورااااابا. لایک. همین
*نسترن*دلداده*: بیخیال
محمد حنیفه زاده: زیاد به مغزت فشار نیار. تیکه کلام ترکی هس
یاعلی
*نسترن*دلداده*: نه من زیاد از مغزم بابته کلمات نامفهوم استفاده نمیکنم .مغزش ارزشش بالاتراز این حرفاست یاعلی
محمد حنیفه زاده: اورااااابا یالان دمه
ولی کسی تو این اکانت ترکی حرف نمیزنه ا اگرم بزنه ترجمه میکنه اگر میتونی بسم الله نمیتونی بسلامت
*نسترن*دلداده*: ا احترامی که به همه کاربرای عزیز دارم ولی کسی تو این اکانت ترکی حرف نمیزنه ا اگرم بزنه ترجمه میکنه اگر میتونی بسم الله نمیتونی بسلامت
محمد حنیفه زاده: خوشگلدون
در انتظار توام،
در چنان هوایی بیا که گریز از تو ممکن نباشد.
تو تمام تنهایی هایم را از من گرفته ای.
خیابانها بی حضور تو راه های آشکار جهنم اند.
(شمس لنگرودی)
افرین
تا دامن از من کشیدی ای سر و سیمین تن من
هر شب ز خونابه دل پر گل بود دامن من
جانا رخم زرد خواهی جانم پر از درد خواهی
دانم چه ها کرد خواهی ای شعله با خرمن من
بنشین چو گل درکنارم تا بشکفد گل ز خارم
ای روی تو لاله زارم وی موی تو سوسن من
ای جان و دل مسکن تو خون گریم از رفتن تو
دست من و دامن تو اشک غم و دامن من
من کیستم بی نوایی با درد و غم آشنایی
هر لحظه گردد بلایی چون سایه پیر امن من
و همگی از سرما بمیریم...
بترسید که روزی برسد که زنها بخواهند
محبت را از ما مردها دریغ کنند
آنوقت همگی از سرما
خواهیم مرد...
#چارلی_چاپلین
f
بهار نزدیک است ...
به آن شکوفه ای می مانی
که بر شاخک سرد و کهنسال قلبم تکیه کرده
و نوازشش می کند
بهار من با تو آغاز می شود ؛
اما افسوس !
در پس این بهار ، زمستانی دگر در راه است
به آرزو می نشینم تا دوباره برگردی
خوب من !
تعبیر شو !
بهاری دوباره را به قلبم وعده داده ام
نگذار بد قول شوم ...!
سراغ من گرفته ای
هنوزهم چو قاصدک
میان کوچه پرپرم
قهرمانی: ن گرفته ای هنوزهم چو قاصدک میان کوچه پرپرم
امپراطور سکوت: شو ! بهاری دوباره را به قلبم وعده داده ام نگذار بد قول شوم
قریشی: محبت را از ما مردها دریغ کنند آنوقت همگی از سرما خواهیم مرد... #چارلی_چاپلین f
مهدی خورشیدی: درد و غم آشنایی هر لحظه گردد بلایی چون سایه پیر
علی.1990: حضور تو راه های آشکار جهنم اند. (شمس لنگرودی)