چه ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
...
گفت : از عشق دوباره بنویس و من آه کشیدم با سیگار ...
به عقب که برگشتم بوی سوختگی روزهای شیرین گذشته ، دلم را لرزاند ...
گاهی آدمها تمام احساسشان را از دست میدهند و به تنهایی میرسند ...
قاب عکسی روی دیوار اتاقم و کلی خاطرات سیاه و سفید روزگار
...
امپراطور سکوت
تاریخ درج:
۹۶/۰۳/۱۵ - ۰۳:۰۰ 6 نظر , 403
بازدید
تلخترین حرف : دوستت دارم اما …
شیرین ترین حرف : … اما دوستت دارم
به همین راحتی جابه جایی کلمات زندگی را دگرگون میکند !
دلم برایت تنگ نشده … اصلا
دوست ندارم ببینمت … هیچ وقت
خاطراتمان تکرار نمی شود دیگر … هرگز
اما با تمام وجود دوستت دارم … همیشه!...