من عاشق خودش بودم و کُل خانوادهاش ؛
لعنتیهای دوستداشتنی ،
همه شان زیبا و خوش تیپ و شیک پوش
به خانه ما که میآمدند ، حالم عوض می شد
نه که عاشق باشم نه ، بچه ده یازده ساله از عشق چه میفهمد ؟ !
فقط مثلا یا...
امپراطور سکوت
تاریخ درج:
۹۶/۰۴/۲۷ - ۲۳:۴۹ 11 نظر , 604
بازدید
بدلیل سکونت در روستا،در بیشتر ساعات در خدمت دانش آموزان هستیم.تا از فرصت ها استفاده کنیم.حضور دانش آموزان در خارج از ساعات آموزشی اختیاری است.اما بیشتر والدین از این کار استقبال می کنند.تا این حضور به یک راه جدید منتهی شود.
...
تابستان 84 بود.نزدیک امتحانات نبی خیلی اسرار کرد چند روزی در سوران سراوان مهمان باشم.من هم از خدا خواسته قبول کردم.تا آن موقع سراوان را ندیده بودم.دوست داشتم.از این شهر بلوچستان اطلاعاتی کسب کنم.ومناطق دیدنی آنرا برانداز کنم.ساعت 12 از زاهدان به طرف سراوان حرکت کردیم.ساعت چهار بعداز ظهر سراو...