یکی از دوستان بلوچ را درحرکتهایم تابستان 91 ، کرمان دیدم.از دیدنمان بعداز سالها دوری ابراز خوشحالی کردیم.او اصلا فرقی نکرده بود.همچنان چهره اش پابرجا بود.اما از دیدن من و شکسته گی ام ناراحت بود.می گفت حسین خیلی پیر و افسرده شده ای.از حسین سابق بعید بود.ما آن زمان تکیه کلاممان بود.ح...