بنام حضرت عشق
بسیار سر خورده بودم. رنجور ، خسته . نالان . حتی از چشمانم که چرا باز هستند و مینگرند
حتی از نفس ،که سینه ام را سر کشی میکرد و هر دم سراغ جانم را میگرفت
بر نیمکتی نشسته بودم .حتی میل نشتسن هم نداشتم . دوست داشتم آب شوم و نیست شوم
از گذر عشق مصیبتی دیده بودم
از دور التهاب عشق ...
بهزادعلیاری
تاریخ درج:
۹۵/۱۲/۱۵ - ۱۵:۵۷ 2 نظر , 908
بازدید
انسانهای شریف و مهربان را می توان در لابلای ورقهای خوبی ها نظاره گر شد.که از غرور وتکبر دورند.به عشق خدمت به خلق خدا گمنام مشغولند.حسن سلیقه می خواهد تا این چنین در صید انسانهای والا مقام غبار دیده را بشوری وناظر سوختن شمع گونه شان باشی.
قرب به خدا یعنی در وصل او بودن بمانند بال پرنده ای د...