از صبح کلی کار کرده بودم خسته و گرسنه بودم ولی ترجیح دادم اول گوشیمو چک کنم میخواستم ببینم تلگرام چه خبره خواهر کوچیکم پیشم بود غذاشو داده بودم و داشت درس میخوند در همین حین مامانم از مهمونی برگشت ،بعد از تعویض لباسهاش برا خودش آش گرم کرد و نشست مشغول خوردن شد بعد بیخبر از همه جا به من گفت واسه آبجی...
ساناز- طالبی
تاریخ درج:
۹۶/۱۰/۱۵ - ۲۰:۳۲ 52 نظر , 489
بازدید