|
برای جداسازی برچسب ها از کلید Enter استفاده کنید.
از ترمز در سرعتهای بالا تا مرگ چقدر فاصله است؟
ز ترمز در سرعتهای بالا تا مرگ چقدر فاصله است؟
۱۳۹۵/۱۲/۱۸ - ۱۴:۲۳ - کد خبر: 208095
سلامت نیوز-*سرگرد علی اصغر شریفی: یکی از فاکتورهای موثر در تصادفات و حوادث شهری، برون شهری به خصوص در بزرگراهها مقوله سرعت است که با پیشرفت صنعت خودروسازی و تحقیق و بررسی کارشناسان حوزه خودرو در ب...
مجروح در تصادف محور میانه - هشترود +تصویر
به گزارش صدای میانه، در تصادف محور میانه - هشترود 5 نفر زخمی شدند.
سروان خدادادی کارشناس تصادفات علت این سانحه را انحراف به چپ پیکان و برخورد با جیپ آهو عنوان کرده و افزود: حادثه در محور فرعی میانه-هشترود و نزدیکی داشکسن بوده است.
صدای میانه به نوبه خود، از زحمتکشان پلیس راه که در این روزهای س...
خرابی دیوار مدرسه
تابستان امسال یک حادثه ای برای دیوار مدرسه اتفاق افتاد.بدون اجازه قبلی همسایه مدرسه از روی پی دیوار بیرونی مدرسه با ماشین اقدام به حمل بار کرده بود.تا به دیوار مدرسه بر خورد کند. و این اتفاق بیفتد.
ما ناراحت نیستیم.چرا که به هر حال اتفاقی افتاده است.اما گلایه داریم.یکبار بابت اینکار از ما دلجویی شو...
یک حادثه و یک گلایه از صعود با دوچرخه های سایکل توریستی به دماوند با فیلم و عکس
این چندمین باری است.که تا چند قدمی مرگ رفته و مزه آن را چشیده بودم.اما در این ارتفاع برای اولین بار بود.درست 5 روز بود از تهران تا بارگاه سوم با دوچرخه های سایکل توریستی و بار همراه در حرکت بودیم.غذای درست و حسابی نداشتیم.در کنارش، استراحت کم هم از دلیل اصلی این اتفاق بود.با استرسها و فشارها...
چاخان روزنامه ها و خبر در حین صعود به دماوند با دوچرخه های سایکل توریستی
یک توضیح:
من 44 ساله هستم.قبل از سفر با این همه تبلیغات کسی سراغ مارا نگرفت.هیچ گروه و نهاد و اداره ای و...حمایت نکرد.با کار خیری رکاب زدیم.حتی نهادهای خاص لااقل با سنگینی کار می توانستند.امکانات استراحت را فراهم بیاورند.که نکردند.و خیلی حرفهای دیگر که در وقت مناسب جواب خواهم داد.
تقلیل قوای جسمی ...
مردان خطرهفت چشمه
مردان خطرباید به هر طریقی ماسه به مدرسه می رسید.جایی برای توقف نبود.اما گاهی اتفاق بدی می افتد.اما هیچکدام دلیلی بر توقف اراده جمعی نیست.تا مرد خطر بودن را تجربه کرد.
...
من هم دزدی کرده ام
در دوره ابتدایی درس می خواندم.دایی خدا بیامرزم مغازه کوچکی روبروی خانه ما در روستای آچاچی داشت.عادت کرده بودم.یواشکی از مغازه اش آدامس ولواشک وشیرینی می دزدیم.در گوشه ای دورتر نوش جان می کردم. دایی خیلی مهربان بود.الان که فکر می کنم.دقیقا علم پیدا می کنم که دایی می دید.اما به روی خودش نمی آو...
|
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg. کاربران آنلاین (1)
|