قطره ای چون که آب دریا دیدسرد شد از حسد ،بخود لرزیدگفت ، دریا ببین مرا اینجا ،راحتم ، غرقِ نعمت دنیاچه بزرگم ، چقدر پهناورلشکری دارم از سرو همسرظاهرم را نبین که هستم کمباطناَ من قویّم و محکممن چنینم ، چنان کنم آخرچون اراده کنم شَوَم لشکرخنده رو ، شادمان ، قوی دریاگفت ای قطره ، دل بده با ماروبسویم بک...
احمدیزدانی
تاریخ درج:
۹۵/۱۲/۰۳ - ۰۱:۰۲ 2 نظر , 524
بازدید