|
برای جداسازی برچسب ها از کلید Enter استفاده کنید.
رفتم رفتم رفتم و بار سفر بستم...
رفتم رفتم رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم هرکجا هستم
ازعشق تو جاودان ماند ترانه من
با یاد تو زندهام عشقت بهانة من
پیدا شوچو ماه نوگاهی به خانة من
تا ریزد گل از رخت درآشیانة منرفتم و بار سفر بستم
با تو هستم هرکجا هستم
آهم را می...
سهراب گفتی
سهراب گفتی:" زیرباران باید رفت... چشمها را باید شست... جور دیگر باید دید "چشمها راشستم باز همان را دیدمجز دو رنگی و دروغجز غم و غصه و تلخی هیچ به چشمم نرسیدپس چه شد آن همه توصیف قشنگت سهرابدوره ی تلخ فریبدوره ی رنگ سیاهی ایست سهراب.دوره ی این همه نامردی هاست.تو اگرمیدانستی! دل آسمان هم از دست ب...
پیری زود در غم جدایی
یکی از دوستان بلوچ را درحرکتهایم تابستان 91 ، کرمان دیدم.از دیدنمان بعداز سالها دوری ابراز خوشحالی کردیم.او اصلا فرقی نکرده بود.همچنان چهره اش پابرجا بود.اما از دیدن من و شکسته گی ام ناراحت بود.می گفت حسین خیلی پیر و افسرده شده ای.از حسین سابق بعید بود.ما آن زمان تکیه کلاممان بود.ح...
|
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg. کاربران آنلاین (0)
|