تمامی زیبایی ها در تنهایی رخ می دهد.
هیچ اتفاقی در ارتباط با دنیای ماورا رخ نخواهد داد؛
مگر در انزوا. ذهن بیرون گرا، شما را طوری شرطی
کرده است که وقتی تنهایید، احساس خوبی ندارید.
ذهن بیرون گرا به شما می گوید، به این طرف و آن
طرف بروید و آدمهای مختلف را ملاقات کنید؛
زیرا شادی در با دیگران بودن است، در حالیکه این
درست نیست. شادی ای که در کنار دیگران
حاصل می شود، سطحی است و شادی ای که در
تنهایی و انزوا رخ می دهد، بسیار عمیق است.
هنگامیکه تنها هستید، از این تنهایی لذت ببرید،
آواز بخوانید، برقصید یا ساکت و آرام بنشینید و منتظر
باشید تا اتفاقی رخ دهد. تنهایی خود را تبدیل به انتظار
کنید و به زودی کیفیت جدیدی را تجربه خواهید کرد که
غم نیست. اگر از عمق تنهایی چیزی بچشید،
متوجه می شوید که همه رابطه های بیرونی، سطحی اند.
حتی عشق نمی تواند ژرفای تنهایی را داشته باشد؛
زیرا در عشق دیگری وجود دارد و همین حضور دیگری
شما را بسوی سطح می کشاند. هنگامیکه دیگری
وجود ندارد و حتی فکر دیگری هم از ذهن نمی گذرد،
حقیقتا تنها هستید و در خود غرق شده اید، نترسید.
ابتدا این غرق شدن به مرگ می ماند و اندوهی وجودتان
را فرا می گیرد؛ زیرا شادی را در بودن با دیگران تجربه کرده اید.
اندکی صبر کنید و اجازه دهید عمیق تر در تنهایی خود
فرو روید و سکوت و آرامشی تازه را تجربه کنید؛
سکوتی که در آن هیچ چیز حرکت نمی کند
و همه چیز در رقص و حرکت است.
موارد متناقض، یکدیگر را ملاقات می کنند
و اختلافها از بین می رود.
**********************