فراموش کردم
اعضای انجمن(461) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
لاهوتیان (whoop )    

بالاخره آمدی؟ "

منبع : اشو
درج شده در تاریخ ۹۶/۰۲/۱۴ ساعت 12:01 بازدید کل: 722 بازدید امروز: 720
 

بالاخره آمدی؟

 

یک استاد بزرگ در بستر مرگ بود.

و اعلام کرد که تا شب بیشتر دوام نخواهد آورد.

بنابر این تمام پیروان ، سالکان و اقوام  یکی بعد از دیگری

برای آخرین دیداد آمدند. اما یکی از شاگردان قدیمی ،

وقتی که شنید که استادش در حال مرگ است به

سمت مغازه  دوید. یکی از او پرسید،

استاد در کلبه اش میمیرد و تو به فروشگاه میروی؟

گفت، میدانم. استادم عاشق یک کیک مخصوص است.

میروم آن کیک را برایش بخرم. بالاخره آن کیک را تهیه کرد

و به نزد استادآمد. همه نگران بودند.

انگار استاد چشم انتظار کسی بود.

وقتی شاگردش رسید گفتخیلی عالی است.

بالاخره آمدی؟ " کیک کجاست؟" شاگرد بسیار خوشحال

بود که خواسته استادش را به موقع انجام داده است.

استاد در حال احتضار کیک را به دست گرفت و خیلی

خوشحال گازی به کیک زد و با لذت شروع به جویدن کرد.

گویی مرگ را فراموش کرده بود.

آنگاه کسی پرسید استاد آخرین پیام و تعلیم شما چیست؟

شما به زودی مارا ترک میکنید، دوست دارید چه چیزی را

به ما تعلیم دهید و ما عمل کنیم.

استاد لبخندی زد و گفتآه...

کیک خوشمزه ای است.

این نمونه مردی ست که در اینجا و حالا زندگی میکند.

کیک خوشمزه ای ست. حتی مرگ هم به چشم نمی آید.

حتی لحظه بعد و نگرانی برای آن بی معناست.

به شما میگویم این لحظه کیک خوشمزه ای ست.

اگر بتوانی در این لحظه، همین لحظه جاری حضور داشته

باشی، همین برایت کافیست .این لحظه حال کیک

خوشمزه ای است که ما دائما به خاطر زندگی در

گذشته ی تمام شده و آینده ای مبهم از خوردنش

غافل میشویم و اینگونه است که هیچ گاه طعم

شیرین و حقیقی کیک خوشمزه زندگی را نمیچشیم.





این مطلب توسط جلال علی اصغری بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۶/۰۲/۱۴ - ۱۲:۴۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)