خدا وجود دارد.هیچ تردیدی در آن نیست.
اشکال در این است که قادر به دیدن اون نیستیم ؛
زیرا ما فاقد آن چشمی هستیم که بتوانیم او را ببینیم.
انواع مراقبه ها و نیایش ها و پالایش دادن ها،
تنها به شما کمک می کنند که توانایی دیدن خدا را پیدا کنید.
وقتی که توانستید ببینید؛ متعجب می شوید؛
زیرا همیشه وجود داشته است.
هر روز و هر سال بر شما باریده است.
ولی شما به اندازه ی کافی حساس و خالی نبوده اید
که بتوانید آن را دریافت کرده و از آن پر شوید.
چون غرق در نفسانیات بوده اید.
اساسی ترین چیز آن است
که انسان به این اصل روی آورد؛
که:در آن لحظه که شما نباشید
روشن بینی اتفاق می افتد.
با خالی_بودن؛ جوهر هستی در شما ساکن می شود.
اگر شما به بودن خود ادامه دهید؛
در جهالت کامل باقی خواهید ماند.
شما همان تاریکی هستید،
حضور شما " شب_تاریک_روح" است.
بودن شما بدین معناست که از هستی جدا شده اید.
تاریکی از ایده ی جدا بودن و تصور این که
فاصله ای میان "من" و هستی وجود دارد ناشی می شود.
در آن زمان احساس می کنید که بسیار تنها مانده اید.