
زندگی زندان نیست
تو همان چیزی که می توانی باشی هستی.
هدفی در کار نیست,
ما به هیچ کجا نمی رویم و
در همین جا زندگی را جشن می گیریم.
هستی سفر نیست,
جشن و سرور است,
به زندگی به چشم جشن و
شادمانی و خوشی نگاه کن.
زندگی را به صورت درد و رنج و
انجام وظیفه و کار در نیاور,
بگذار زندگی یک بازی باشد.
مقصود من از مذهبی شدن همین است.
بدون گناه,
بدون منیت,
بدون هیچ مقصد ومقصود.
فقط در اینجا و در حال بودن,
با درختان و پرندگان و
رودخانه ها و کوه ها بودن.
این را بدان, تو در زندان نیستی, همیشه
در مقابل خدا قرار گرفته ایی
در خانه خدایی, در معبد خداوندی,
پس آن را زندان ندان, چراکه زندگی زندان نیست,
تو زندگی را نفهمیدی ,
آن را به اشتباه معنا کرده ای.
پس آزاد باشید,
فکر زندان بر اثر عادت اسارت در انسان بوجود آمده است.
