بعید بنظر می رسد. این شیوه در زندگی با منطق
و عقلانیت نمی خواند . وقتی کسی خود را
دوست نداشته باشد چگونه می تواند دیگری را
دوست داشته باشد؟ چه کسی بر هستی و
جان و سلامتی آدمی مقدم است ؟ کسی که
پاس سلامتی خود را ندارد ، چگونه می تواند
خیر خواه دیگری باشد ؟ اگر هم باشد اصیل نیست .
کسی که احساس خود آزاری دارد و یا خود زنی
می کند چگونه می تواند دیگری را دوست داشته
باشد ؟ کسی که مدام خود را سرزنش می کند
و پیام های منفی بخود می دهد چگونه می تواند
به دیگری علاقه مند بشود ؟ ما باید نخست خودمان
را دوست داشته باشیم تا بتوانیم دیگری را دوست
داشته باشیم . دوستی بدون قید و شرط .
در غیر این صورت به نوعی مهرطلب هستیم .
دوست داریم به دیگری وابسته باشیم .
درپی تکیه گاه می گردیم . در این حالت ،
استعداد و توانایی های خود را فراموش می کنیم .
اینگونه بخودمان ظلم می کنیم . از زمان نیز جا
می مانیم . عقب می مانیم . بنابراین در علت
وابستگی های خود تامل کنیم . ریشه و علت
علاقه های خود را ببینیم . عامل پیشرفت و ترقی
ما در زندگی ابتدا مستقل بودن است . متکی بودن
به خود است . نه اینکه به دیگری وابسته باشیم و
یا بعنوان آتوریته به او نگاه کنیم . کسانی که خود را
نمی بینند ، بشکلی در زندگی در جا می زنند.
ابتدا باید خود را دید و خود را دوست داشت !
بدون قید و شرط هم باید خود را دوست داشت .
نه اینکه با تصویری از خود چه تصویر مثبت و چه
منفی ! در این حالت ، دوست داشتن دیگری و
مقدم دانستن دیگری بر خود اگر هم واقعی باشد
نوعی ایثار بشمار می رود که می تواند آثار منفی
در زندگی بجا بگذارد . ابتدا خود را دوست بداریم
و بعد دوستی خود را نثار دیگران هم بکنیم .