لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
This is a modal window.
سر ساعت قرار بیقراری را نمیفهمیدری وامانده و چشم انتظاری را نمیفهمیشده یک ثانیه یک قرن بر تو بگذرد؟ هرگزتو اصلن معنی لحظه شماری را نمیفهمیهزارن حرف دارد خاطره با هر نگاه خودسکوت عکس های یادگاری را نمی فهمیسرم بر شانه ی دیوار مثل هر شب دیگردلیل گریه ی بی اختیاری را نمیفهمیهمیشه سنگ هستی شور دریا در تو پیدا نیستصدای شر شر یک رود جاری را نمیفهمیصدای "آی آدمها" میاید "یک نفر در آب.."تو بر ساحل نشسته دست یاری را نمیفهمیزمین خورده ترک برداشته دلتنگی محضمهق و هق های یک بغض اناری را نمیفهمیتمام روح و جانم درد دارد... درد یعنی چه؟!به خود پیچیدن از یک زخم کاری را نمیفهمیبه خود یک بمب خواهم بست در پایان شعر اماتو این بیت سراپا انفجاری را نمیفهمی