گاهی به جایی میرسی که احساس میکنی
همه یِ آموزشهایی که تاکنون دیده ای،
راهی به ترکستان بوده است. گاهی احساس
میکنی معلمان و والدین تو، که تو را برای بالا رفتن
از این نردبان تشویق کرده اند، همه در خوابی
عمیق فرو رفته اند.
این راه، راهیست که بازگشت ندارد.
تو نمیتوانی جوانی را از سر بگیری.
عمر رفته هرگز باز نمیگردد.
وقتی پژمرده میشوی، خشک میشوی و میمیری،
دیگر امیدی به جوانه زدن دوباره نیست.
صدای خوش عشق، در دلی که سنگ است طنین
نمی اندازد. دلی که در رقابتهای مادی و سیاسی
سنگ شده است،
همه ی ارزشهای قشنگ ،
زندگی را؛
عشق را،
شور را،
شعور را،
شعر را،
خنده را،
عرفان را،
رقص را،
نیایش را،
در خود دفن کرده است.
در این گاوصندوقِ سنگی،
جز پول، هیچ چیز قرار نمیگیرد.
توانگری می گوید:
« من در همه یِ عمر خود، کوشیده ام تا بیشتر و بیشتر
به دست آورم. اکنون میبینم که بر خطا بوده ام.
لطف کن و با ما از بخشش سخن بگو. من دیگر چیزی
از این دست نمی خواهم. تلاشِ من برای داشتن و
بیشتر داشتن، احمقانه بوده است. این میل، مرا
ویران کرده است. بیا و آبادم کن. بیا و با من از
بخشش سخن بگو. شاید بخشش، درخت
خشکیده یِ وجودم را احیا کند. میخواهم زنده شوم.
از مردگی بیزارم. شاید نسیم عشق نیز بر من بوزد،
شاید پرتو عشق نیز بر من بیفتد.
من داشتن را تجربه کرده ام،
کمکم کن تا بودن را نیز تجربه کنم.
من تاکنون نبوده ام. گمان میکردم که هستم.
میل به داشتن بیشتر، هستی مرا از من گرفته است،
شاید بخشش، آن را به من بازگرداند. »
کسانی که از این میل گذشته اند،
بصیرت جاودانه را نصیب برده اند.
اگر طالب رقصی در دل هستی،
اگر طالب آرامشی در روح هستی،
اگر بیداری را میخواهی،
همه چیز را ببخش.
این کار، مخالفت با دنیا نیست.
این کار، انزوا پیشه کردن نیست.
این کار مخالفت با ثروت نیست.
این کار، تولدِ در دنیاست.
من آموزگار فقر و تنگدستی نیستم،
من آموزگار توانگری روح هستم.
من آموزگار بهره مندی از دنیا هستم.
تا میتوانید ثروتمند شوید، اما نه برای نگه داشتن،
بلکه برای بخشیدن.
ثروتی که بخشیده میشود، میماند.
ثروتی که احتکار میشود، بر باد میرود.
بخشش آنگاه ممکن میشود که ثروتی در میان باشد.
کسی که ندارد، از نعمت بخشیدن نیز محروم میماند.
کسی که ندارد، در دل هوس داشتن را میپروراند.
ذهنِ چنین آدمی هرگز فارغ نیست.
من هرگز زندگیِ رهبانیت را تبلیغ نمیکنم.
رهبانیت ضد زندگیست
این معادله ای ساده است:
اگر داشته باشی، میبخشی. اگر نداشته باشی،
از چه چیزی میتوانی ببخشی؟ ممکن است کسی
که داشته و بخشیده، به ظاهر شبیه کسی باشد که
هرگز نداشته است، اما شأن این کجا و شأن آن کجا؟
اینان به لحاظ روحی و روانی در یک جایگاه نیستند.
من ابتدا داشتن را می آموزانم،
آنگاه از بخشش سخن میگویم.