نوروز، تعریفِ "زمان" ذیل "فرهنگ" است؛ جایی که اجداد ما مچِ زمان را درست در بزنگاه تکرارهای ملالانگیز و ابدی خود گرفتهاند. زمان، یک امتداد متغیر نیست، یک امتدادِ تکراریست. این را اجداد ما فهمیدند.
این درست یکی از همان جاهاییست که قدرت فرهنگ و کارکردهای آن، رخنمایی میکنند. تصور کنید که امروز زمان برای ما نه یک عنصر تجدیدپذیر، که یک عنصرِ کشدار و ابدی بود. تصور کنید که هیچ جای این کتابِ قطور، نقطه نداشت. جملات به پایان نمیرسیدند و در یک تکرار ابدی به کار خود ادامه میدادند. این کتاب بیشک متنی کُشنده و روایتی نفرینشده بود.
نوروز، همان نقطههاییست که ما جلوی وراجیهای بیسروته و تکراری زمان میگذاریم. انگار به او میگوئیم که یک لحظه "خفهشو" تا ببینم چه کار میشود کرد. تا نفس بگیرم، تا دوباره زمانسنج زندگی را صفر کنم، تکانی به خود دهم، آرزوهای جدید داشته باشم و نقشههای نوین را برای پیروزی در کلهی خود تکرار کنم. اینها کارکردهای ذهنیِ یک عنصر فرهنگی است. اگر آرزوهاتان در سالهای جدید کمتر مجالی برای شکفتن داشت، اگر این صفرکردنهای زمانسنج زندگی و تصمیمات، نتوانست دردها و رنجهاتان را صفر کند، سخت نگیرید. ما تلاش کردیم زمان را در "ذهن" خود دستکاری کنیم، شکست او تنها اینگونه آسان بود. ما تلاش کردیم و یک جاهایی هم زمان را شکست دادیم، آرزوهای جدید کردیم، تصمیمات نو گرفتیم و نوروز بهانهی خوبی برای تمام این شاخ و شانه کشیدنهای ما بود .
درود بر همراهانِ گرانسنگ
نوروزتان پیروز .