وقتی میشود فاصله گرفت بیهوده نمیجنگم! چرا باید بیهوده جنگید برای چیزهایی که مطمتنی نمیتوانی تغییرشان بدهی؟ برای آدمهایی که سخت به باورهای خودشان چسبیدهاند و زمانی که از خودت، از تفکرت میگویی با پوزخندی نگاهت میکنند...
وقتی می شود دقایق عمرت را با ادمهای خوب بگذرانی چرا باید لحظههایت را صرف ادمهایی کنی که یا دلهای کوچکشان مدام درگیر حسادتها و کینهورزیهای بچهگانهاند.....
یا مدام برای نبودنت... برای خط زدنات تلاش میکنند؟
چرا وقتی میشود به این آدمها خندید و از کنارشان گذشت چرا بایستم و ثانیههای عمرم را صرف جنگیدن با بیارزشترین فکرها کنم؟!
نه...همیشه جنگیدن خوب نیست!
من همیشه جنگیدهام تا شاید بتوانم چیزی را عوض کنم...
همیشه جنگیدهام برای چیزهایی که پیش وجدان خودم سربلند باشم!
اما این روزها خوب فهمیدهام که با آدمهای کوتهنظر... ادمهای حسود... نباید جنگید!
این روزها فهمیدهام برای اثبات دوست داشتن نباید جنگید!
برای بهدست آوردن دل ادم ها نباید جنگید!
برای اصلاح دل کسی که کینهورزی میکند نباید جنگید!
برای اثبات خوب بودن حتی نباید جنگید!
بعضی چیزها وقتی با جنگیدن به دست میآیند بیارزش میشوند!
این روزها نسخه فاصله گرفتن را می پیچم برای هر کسی که رنجم می دهد!
برای هر کسی که با حسادت های بچه گانه اش آرامشم را به هم می ریزد!
از آدم هایی که زیاد دروغ می گویند فاصله می گیرم !
از ادم هایی که زیاد ظلم می کنند فاصله می گیرم!
از آدم هایی که حرمت دل دیگران را نگه نمی دارند فاصله می گیرم..
با حقارت بعضی دل ها نباید جنگید باید نادیدشان گرفت و گذشت...
این را مدام با خودم تکرار میکنم و میگذرم از کنار آدمهایی که دست دادنهای گرمشان، هرگز حسادت چشمهایشان را از یادم نمیبرد .
میبخشمشان .......................... نه به خاطر این که مستحق بخششند ... نه
تنها به این خاطر که من مستحق آرامشم!