|
برای جداسازی برچسب ها از کلید Enter استفاده کنید.
به آدمایی که دوسشون داری از احساست نگو...
به آدمایی که دوسشون داری از احساست نگو...آدمایی که دوسشون داری و خیلی بغلشون نکن خیلی دستشون رو نگیرآدمایی رو که دوسشون داری رو الکی تو ذهنت بزرگشون نکنبهشون نگو بدون اونا میمیرینگو دوسشون داری همش نرو پیششونمدام بهشون زنگ نزن پیام ندهآخه میدونیآدمایی که دوسشون داری معمولا زود سرد میشنآنقدر احساستو ...
واژه عشق
واژه عشق !
به نظر من در عشق نباید محدوده ای را در نظر بگیریم ، اصلا وقتی عشق رو به
کسی هدیه دادیم باید منتظر این نباشیم که اونم دقیقا این کار رو بکنه
چون عشق باید بدون منفعت باشه ، عشق کلمه خیلی عجیبیه ، یه حس خاصه
یک حس تعلقه ، یه حس حسادت عجیب و غریب !
اصلا میدونی وقتی عاشق گلی شد...
نساز برای ماندن".
یادت باشد دنیا گرد است.
هروقت احساس کردی به آخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی."
زندگی ساختنی است،نه ماندنی!...
دیگران را ببخش به خاطر ...
وقتی میشود فاصله گرفت بیهوده نمیجنگم! چرا باید بیهوده جنگید برای چیزهایی که مطمتنی نمیتوانی تغییرشان بدهی؟ برای آدمهایی که سخت به باورهای خودشان چسبیدهاند و زمانی که از خودت، از تفکرت میگویی با پوزخندی نگاهت میکنند...
وقتی می شود دقایق عمرت ...
عادت ندارم درد دلم را به هرکسی بگویم پس خاکش میکنم زیر چهره خندانم....
خِرَد
تا به زنان میرسد
نامش مکر میشود
و مَکر تا به مردان میرسد نام عقل میگیرد
درخواست توجه
تا به زنان میرسد
نامش حسادت میشود
و حسادت تا به مردان میرسد
میشود غیرت
عدالت تقسیم شد آسوده باشید
عادت ندارم&...
هسته ی وجود
ما درخود ستاره ای بی نهایت زیبا داریم.
ما ستاره هستیم.
البته غبارها و ابرهایی فراوان ما را گرفته اند
و اگر کسی از بیرون بنگرد ستاره ای نخواهد یافت.
هدف مراقبه رخنه کردن در ابرهای تاریکی است
که ما را فرا گرفته اند و رسیدن به هسته...
گفتی خس و خاشاکی
گفتی خس و خاشاکیخس و خاشاک شدیچه دانستی بازی دورانیک روز خودهمخسی و خاشاکی
دیدی بازی زمان رااز کیسه دولت یارانه رازنده کردیندانستی این مایهفرومایکی استیکی دادیصدتا زیر کردیدولت الکترونیکانسداد پول شوییبه بار ننشستآنچه را آفریدیشد نیرنگ
شکم گنده ها باز پرورده شدندگوسفند و قربانی هابیچاره رعیت شدندگ...
خر،خراست
خر،خراستپالان نو ،وقار تازهباز خراستدر چمن و مرغزارباز خراستجفتکی و عرعریبازشیفته رقص و آواز است
در بنای خلقت
چو دست بشرافتادباز اسمش خراستبار و بنه بر دوش کشدچون خراستبیچاره در این استثمارخوش است که خر استبه تعریف محروم از مدالخوش است که خر است
در طویله اسب و گوسفنداندر تقسیم علوفهمانده از...
شب ومن و عاشقان
شب ومن و عاشقانتلنگر و سکوتخدای من و من این همه خلقت بشرهمه در مسیر کجمعدود اندکجمع مستان شبگردمست ولای عشق عاشقانه ایمرور زیبایی خلقتی
هرچه سخنی گوییمهذیان و هدر و غلوانگشت سبابه در نشانیاینها دیوانگان خلقتندعقل و هوش به زوالمستی جرعه عشق خیالیندهمان مجنون قصه دروغند
ما جدا بافتگان عالمیمجسم...
آهای زندانبان
آهای زندانباناینجا جای من نیستشوق پرواز و حبساین چنین مانده ایسزاوار من نیستبگو حصار ها را بر کننداینجا برازنده شکل و شمایلپرواز نیست
بگو شکنجه گربال و پر پروازم نکندپرنده باز من در حسابی در غیبت منخشم خود فرو نخواهد بستبنیان این چنین قصاوتی راچشم نخواهد بستدر طلوع صبح صادق دیگرخبر به او خواهد رفتز...
شبانان دروغین
زنده در گوریم و ما را آگهی از خویش نیست
دیر بازی در فشاریم و امیدی پیش نیست
زندگانی را رها کردیم و تنها بر نفّسها زنده ایم
این نفسهای پسین هم جز مشقت بیش نیست
محتسب مست غرور مکنت و قدرت شده
مسخ گشته آدمی دیگر مآل اندیش نیست
شحنه و مفتی و میر و محتسب در عشرتند
در تطاول دست درازان را دگر تشویش ...
دل نبند
دل نبند
بر این مردمان سست نهاد
علمداران لشکر دشمن
به بهایی خواهند فروخت
چو در انتخاب زر و سیم
حقیقت را انکار خواهند کرد
بهانه توبه
در تکرار سالیان سال این ستد
پشت به دوست خواهند کرد
چشم بند
نفس ببندد
ف...
دلم را برداشتم
دلم را که برداشتم...
- دردهایم دهان باز کردند..!!!
- کجا؟!...
...و چشمهایم ...
همه را در هوس انسانی می بینم
دشمن نمی بینیم
چیره گی غریزه بر عقل می بینم
صدق قانون جنگل
تلخی یک حیله را می بینم
بازی اخلاق و خلوص
پنهان شده در مکری می بینم
تکرار نفس شیطانی
ارزانی یک فن غالب را می بینم
گرگ صفت
در کمین جانی، مرگی را می بینم
بهانه نفس را
یک راز دروغ قسمی را می بینم
راه راست
یک مغلطه چیره گی می بینم
...
کجی یک راه
کجی یک راه
بیاراستند و تزئین کردند
راه ساختند و بناها کاشتند
مجمر چنین عشقی را
به خون غوطه ور ساختند
در جاری نهر عشق
هذیانها گفتند
بهانه عشق را
مرد غرق شده این نهر ساختند
هلهله پیچید در جمعی
وصل وصال را این چنین
پر معنا تفسیر کردند
چشمها بسته شد
تا جایی که حقیقت رانیافتند
افسانه و قصه ...
عشق
عشق باید زمینی باشد.
همانگونه درخت بدون زمین نمی تواند رشد کند
و به ریشه هایی در زمین احتیاج دارد عشق نیز نیازمند
ریشه هایی در زمین است. مظهر زمین، بدن است
اما درخت تا اوج آسمان بالا می رود و به ابرها می رسد.
هر درختی سودای رسیدن به ستا...
چیزی شبیه گم شدن
اینجا همه چیز معمولی است
نه زیر پایم موج بر می دارد
نه با نهنگی چشم در چشم می شوم
بادبان افراشته ام در شن
هر از گاه
دریایی از دور نمایان می شود
نزدیک که می شوم
شن ها دستم می اندازند
گیر افتاده ام در جزیره ای
که دورش را کویر گرفته
دلم برای عروس ها...
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و ششم
قصه های زندگی در روستای هفت چشمه کندوان میانه قسمت بیست و ششم
سپاس از خیرین اهداء کننده صندلی و ارسال آنها به دبستان قنبر هفت چشمه از تهران
قرار شد.باندازه مورد نیاز مدرسه ،صندلی ارسال شود.اما مهربانی خیرین باعث شد.هر کدام از دانش آموزان از این صندلی یکی هدیه بگیرند و در منزل نگهداری کنند.حتی برای...
مابین آتش و خاکستر
مابین آتش و خاکستر
شکستم عهد خویش
نشدم قدیس زمان خویش
خودرا فرزند حوا
آن بهانه خلقت
در نگاهی باختم
دادم از دست
بهشت برین خدای خویش را
در لمس آن
پذیرفتم این خاک را
به خوردنش
قدر قربتش را باختم
تکرارزمان و مکان را ندیدم در برینش
دل نبستم به بهشتش
مابین آتش و خاکستر
پذیرفتم زجر خویش
دل ...
به گمانم کسی را بینا نمی بینم
به گمانم کسی را بینا نمی بینم
دنیارا بی رنگ می بینم
تارو سیاه و کدر می بینم
صفت مردانگی را نایاب می بینم
مرگ حقیقت ها را می بینم
کودکی گریان در گنج دیواری می بینم
چشمان انسانی را در جای دیگر می بینم
گوشهای گرفته شده را می بینم
به گمانم کسی را بینا نمی بینم
فرزند میمون را زیر پای مادر می بین...
من و خدا
من و خداشبها در یاد قصه هاسرکی به ورق گذر عمردر خلوت من و اوافروخته و شاکیگریان و نالانمی شورم بر بندگی خوداین چه رمز و رازی استبه جبرم بنالمیا به سرنوشتمگر در انتخاب بر اختیارینقدش را به نسیهنخواهم دادمگر این مسیر انجا که خسته و دل زدهدر آغوش نوای نومرا دلی نیستمرور گذرش که می کنمبا حزن و اندوهشکوه...
و دوستی
و دوستیحدو مرز نمی شناسد.می تواند پایدار بماند.به شرطی که صداقت وجدان انسانی در کار باشد.ممکن است هزاران دوست داشته باشی.اما با یکی همیشه در تراز باشی.کسی را در این معامله انسانی نمی شود شماطت کرد.هر کس محرم راز درون خود و با سلیقه خود است.ممکن است.تضادها دوری را بیشتر کند.وجه اشتراکهاست.که دوستی را...
سلام بر هیتلر
در اجتماع ما انسانها اگر کسی از قدرت بیفتد بر او وصله های نا جور می زنند.اما در اوج قدرتش اورا قدیس می سازند.(از سروده خودم)سلام بر هیتلربیرق هیتلر که افتادبوق و کرنا به رو آمدکه او نازی استاو جانی استآن روز که بر ترسیم نقشه جهانمرزهارا با خون رنگین می کردمرده های های خون به غلتیده راوجب به وجب بر خ...
همیشه یک کودک باقی خواهم ماند.(سروده خودم)
همیشه یک کودک باقی خواهم ماند.(سروده خودم)کودک ضمیر خویشمبه دوره رشد خود معترضمنه آن برنا نه آن پیرمکودکی بیش نیستمهنوز از لولو می ترسمراه رفتن را دویدن راسخن گفتن رافریاد زدن رابی محابادر تکرار و تمرینمهنوز در خستگی تن چالاکممنتظر لالای مادرم هستمتنومندی وقدرت این سیرفرسودگی جسم و جانمهنوز خود...
شورش دل
شورش دل چیره گشته بر من
عقل وهوش گرفته از من
تاخته بر جسم وجان من
برده از یاد دلدادگی من
وامانده در مجهولات
کجا می رود این دل من
کجا آرام می دهد این تن من
...
کفر
آسمان زمین
شب وروز
در چرخشند
شکی نیست
که در نظم تکند
پشت این نظم
خالقی است
که فقط حکم چرخش جهان
بی اراده او
فرض بر کفر است
مگر یکی گم کرده راهی
شب را روز
روز را شب
زمین را آسمان
آسمان را زمین
در اوج نفهمی
به پندارش نماید
با خلق در ایستد
خود را خدا نامد
در کفرش هیچی وپوچی
راه خو...
زندایی
باز صبح شدو هوا روشن
سرزدم خانه دایی
داد زدم آی زندایی
گرسنه ام گو صبحانه
یاا...زود باش
شکم خالی مرا چاره ساز
آب می زنم به صورتم
تا روشنی دهم به چهره ام
با نسیم صبح دل انگیز
بیرون درروی سکو جلو در حیاط
می نشینم تا کمی خماری ام رسد به سر
مهریه خاله با آن سطل سفیدش
اورقیه خاله با آن کت...
دزد
دزد دزد است
چو یک تار مو
یا یک جهان بدزدد
در این حق وحساب
ذات بشر به نیکی
گرایش به خیر
امکان ندارد
به راه شر بیندیشد
مگر طبیعت اورا
در محیط گرگ صفت نماید
وای اگر شیطان بر او بتازد
دست در خلقت خدا
حتی جان هم می گیرد
بمانند دیوی
جانها بمانند کشتن موری
راحت می پذیرد
ویران می...
هنوز با احساس زنده ام
زندگی در منطقه گرمسیری بخصوص با خصلت خوب مردمان سیستان و بلوچستان به من فرصت داد.تا از احساس خیلی بالایی نسبت به مناطق سردسیر برخورد باشم.طوری که مقایسه آن در مناطق سردسیر آذربایجان خارج از عرف بود.طبیعی بود.رسم شکن سنت این منطقه باشم.وشاید هم نگاه های تحقیر آموز بر این خصل...
تنها مهربانی ها می ماند
جالب بود.با پی یر و ماریا دوچرخه سواران توریست فرانسوی در ترکیه آشنا شدیم.قسمت شد به ایران آمدند.در گذر از شهر میانه به خانه ما آمدند.بعداز یک هفته از آنها توریست گیون، دوچرخه سوار دیگر از کشور ایرلند مهمان ما شد.تا اینکه یک حادثه خدایی در شهر بندرعباس رقم بخورد.
گویا پی...
مرگ
مرگ
من یادها دارم
دو دستی چسبیده بر تاریکی ها
خاطره ها دارم
بازی سازش نیستم
با او خواهم ساخت
در دوستی او
ایمان استوار خواهم داشت
دل بسته ورضا
در انتظار خواهم ماند
به تصویر زندگی
از کودکی تا حال
مرورش را برسرعت
افزون خواهم ساخت
این همه ساعت
در ثانیه ها
چقدردر انتظار
مانده ب...
خاک
خاک
ای مایه گرانبها
ای با ارزش ترین گوهر تابناک
ای جاذب جذاب
آغوش باز کن
من هم با اجل زمان نخواهم ساخت
بگیر این امانت اتز من
رهایم کن
ذره ذره در وجود من
سرشته شدی
تا به این غایت رسیدی
رهایم کن
نه شور وشعف جوانی
نه مال ومنال دنیا
نه زیبا رویان عالم
آرامم م...
عقل
عقل
کلمه ها بازی هاوباورها
چه می کند ...
گژنن، ماژیه داواسی
گژنن، ماژیه داواسی
گژمعلمن آلنن قوتولوپ
میز اوسته دغرانپ
نمره دفترن جلدینه
خط سالیپ
کتاب اوسته دایانوپ
اوزن یغشدریپ
قارنن قاباغا وریپ
اوز دلینن ،اورین آچیپ
اوز دوندریپ
داغله سوزلرین معلمه
بیله باشلیپ سولیپ
ایلر بویا سنه یار اولمشام
بارماغون اوستا
دایانوپ خرد اولمشام
قارا...
|
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg. کاربران آنلاین (0)
|