فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 1598


درباره من
دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن
.
.
زندگی یک مسیر اصلی داره هزاران مسیر فرعی
.
.
خیلی از آدم ها میخواستند زود برسند
.
خیلیا فکر میکردند که مسیر درست رو میند اما بعد ها فهمیدند که راهو عوضی رفتند
.
خیلی از آدما وقتی فهمیدند مسیر غلط رو رفتند فوری به مسیر اصلی برگشتند
.
خیلی از آدما وقتی فهمیدند مسیری که انتخاب کردند غلط بوده،فکر کردند راه چاره ای جز ادامه دادن به همون مسیر غلط ندارند...
.
خیلی از آدما بیراهه رفتنو هیچوقت هم نفهمیدند که تو بیراهه هستن
.
اما تعدادی از آدم ها هم از ابتدا با شناخت درست از مسیر راه درستو انتخاب کردنو تا آخر ادامه دادن تا به هدفشون برسن....
.
.
.

خورشید روشـــــن هیچــــگاه در صــفحه کاغذ نمــــی آید....
گر خواهــــی بزرگ بمانــــــــی،وارد نقاشی ها نشــــــــو....


آنچه سرور من برای من اختیار کرده بیشتر دوست می دارم تا آنچه را که خود برای خود بخواهم .




اگر من به ظاهر گدا شوم اما گدا صفت نمی شوم
...
...
...



آرام بخواب زیرا پروردگار یکتا هست و درهای گشایش بسیارند
فراموش شده..
این دنیای رنگارنگ ماست...امروز زنگ زدم به مادرم کباب سفارش دادم.....هه ه....مادرم میگه توچقد حواس پرت شدی...بعد فهمیدم 15 ساله که مادرم فوت شده.........چه دنیای غمگینی... ♥...
تاریخ درج: ۹۳/۱۱/۲۲ - ۱۸:۴۰ 1 نظر , 186 بازدید
داستان کشتی پهلوان فیله همدانی
فیله همدانی اولین قهرمان کشتی پهلوانی است پهلوان فیله همدانی یکی از پهلوانان دوره ایلخانی (دوران حکومت بر ایران ۶۵۴ تا ۷۵۰ ه‍. ق.) در همدان بود. اما داستان: پسر سوم چنگیز خان، اوگتای‌خان (۶۳۸-۵۸۱ هـ ق) آرزو داشت که در مسابقه کشتی پهلوان او برنده شود. برای انجام مسابقه از پهلوان فیله همدا...
تاریخ درج: ۹۳/۱۰/۱۵ - ۱۹:۵۲ 2 نظر , 514 بازدید
mylord..و قله دماوند
mylord..و قله دماوند
پیشرفت کنید
برای ارتقا و پیشرفت می بایست خودتان راه بروید ، می بایست خودتان از پله بالا روید ، می توانید از یک راهنما برای رفتن کمک بگیرید اما فقط دستش را بگیرید و با او همراه شوید و انتظار نداشته باشید شما را به دوش یا بغل گرفته ، از پله بالا ببرد ، در اینصورت شما هرگز راه رفتن و چگونه بالا رفتن را نمی...
تاریخ درج: ۹۳/۱۰/۱۰ - ۱۶:۴۸ 1 نظر , 248 بازدید
mylord..
mylord..
اینم یه عکس از خودم..عمریه تواین انجمن مطلب گذاشتیم
اکانت Hossein32 هم مال منه ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۷/۱۳ - ۱۵:۱۴ 1 نظر , 163 بازدید
پادشاه و نجّار
پادشاه به نجّارش گفت: فردا اعدامت میکنم، نجّار آن شب نتوانست بخوابد....همسرش گفت: مانند هرشب بخواب، پروردگارت یگانه ست و درهای گشایش بسیار ... کلام همسرش آرامشی بردلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شد و خوابید صبح صدای پای سربازان را شنید، چهره اش دگرگون شد و با نا امیدی پشیمانی و افسوس به همسرش ن...
این روزها.... تاریخ درج: ۹۳/۱۰/۰۳ - ۲۰:۳۴ 6 نظر , 109 بازدید
به درگاه خدا دعا کنم که خدایا
آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسیدتو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟آهنگر سر به زیر اورد و گفتوقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار ...
عکاسی رخ تاریخ درج: ۹۳/۱۰/۰۴ - ۰۹:۱۷ 8 نظر , 160 بازدید
دانلود فیلم اسنایپر (the sniper 2009)
عکس های فیلم the sniper 2009 لینک دانلود در پایین دانلود لینک: http://eirib.ir/lastnews/122027-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%C2%AB%D8%AA%DA%A9-%D8%AA%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B2%C2%BB-%D8%9B-the-sniper.html  ...
تاریخ درج: ۹۳/۱۰/۰۴ - ۱۸:۵۶ 0 نظر , 260 بازدید
به انتظار مردن ننشینیم...
زندگی یک مسیر اصلی داره هزاران مسیر فرعی..خیلی از آدم ها میخواستند زود برسند.خیلیا فکر میکردند که مسیر درست رو میند اما بعد ها فهمیدند که راهو عوضی رفتند.خیلی از آدما وقتی فهمیدند مسیر غلط رو رفتند فوری به مسیر اصلی برگشتند.خیلی از آدما وقتی فهمیدند مسیری که انتخاب کردند غلط بوده،فکر کردند راه چاره ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۹/۲۵ - ۱۶:۲۰ 0 نظر , 154 بازدید
قلب شیشه ای
جوان ثروتمندی نزدیک انسان وارسته رفت واز او اندرزی برای زندگی نیک خواست. مرد او را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ -ادم هایی که می آیند ومی روند وگدای نابینایی که در خیابان صدقه می گیرد. بعد آینه بزرگی به او نشان داد وپرسید: -در این آینه نگاه کن و بگو چه می بینی؟ -خودم را می ب...
تاریخ درج: ۹۳/۰۶/۱۹ - ۲۳:۰۷ 4 نظر , 198 بازدید
تو حالا همان خورشیدی که
خدا چراغی به او داد ... روز قسمت بود. خدا هستی را قسمت می کرد. خدا گفت: «چیزی از من بخواهید، هر چه که باشد، شما را خواهم داد. سهمتان را از هستی طلب کنید، زیرا خدا بسیار بخشنده است.» و هر که آمد چیزی خواست. یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن. یکی جثه ای بزرگ خواست و دیگری...
تاریخ درج: ۹۳/۰۶/۱۴ - ۲۲:۱۳ 1 نظر , 203 بازدید
یک اوج دوست داشتنی.
پرنده بر شانه های انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه من آشیانه بسازی. پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدمها را خوب می دانم اما گاهی پرنده ها و آدمها را اشتباه می گیرم. انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود . پرنده گفت : راستی...
تاریخ درج: ۹۳/۰۶/۱۴ - ۲۲:۰۴ 2 نظر , 157 بازدید
داستان کوتاه سنگ تراش
روزی، سنگ تراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد می شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد با خود گفت : این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که او هم مانند بازرگان باشد. در یک لحظه، به فرمان خدا او تبدیل به با...
تاریخ درج: ۹۳/۰۶/۱۴ - ۲۱:۵۷ 2 نظر , 186 بازدید
مابقی....
مابقی....
سه پرسش اگه یادت بمونه
در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت:سقراط ! آیا می‌دانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟سقراط پاسخ داد: لحظه ای صبر کن.قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تومی خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش ...
عباس سورانی تاریخ درج: ۹۳/۰۵/۱۵ - ۲۳:۰۷ 10 نظر , 163 بازدید
عزرائیل
خداوند ازعزرائیل پرسید:آیاتابحال زمانیکه جان کسی را میگرفتی گریه نکردی؟عزرائیل جواب داد:یک بارخندیدم،،یک بارگریه کردم ویک بار هم ترسیدم.."خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان دادی جان مردی رابگیرم،اورادرکنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرف...
تاریخ درج: ۹۳/۰۵/۱۶ - ۰۱:۰۰ 4 نظر , 190 بازدید
فقر...
پسرک فقیر به دنیا آمد...درکودکی مادر خود را از دست داد و درهمان دوران بود که پدرش دوباره ازدواج کرد باکسب اجازه از پدر آنجا را ترک کرداز کارگری شروع کرد، روز های سختی در افتاب سوزان کار کردبنابه توصیه پدر، درس خواندن را رها نکرد.وقتی روزی آوازه و شهرت پهلوان تختی به گوشش رسید ،شیفته ی قدرت او شد واه...
تاریخ درج: ۹۳/۰۵/۱۶ - ۰۰:۵۴ 4 نظر , 203 بازدید
یکی از رازهای بزرگ انسان
شما منتظر هر چیزی باشید آن چیز به سراغ شما می آید خواه خوشایند و خواه ناخوشایند. من وقتی می خواهم قدرت انسان را به کسی بفهمانم و نشان دهم که چنین قدرت عظیمی درون انسان نهفته است به آن شخص می گویم : برای درک تجربی این قدرت ، بر روی یک اتفاق بد و یا خوب تمرکز کن و چند دقیقه به آن اتفاق فکر کن و تجسم ک...
اکبر صنایعی تاریخ درج: ۹۲/۱۰/۳۰ - ۱۷:۵۷ 14 نظر , 163 بازدید
حکایت شیـــــــری که عاشق آهـــــــو شد ___ ته عــــشــــــق
شیر نری دلباخته ‏ی آهوی ماده شد . شیر نگران معشوق بود و می‏ ترسید بوسیله ‏ی حیوانات دیگر دریده شود . از دور مواظبش بود ...پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست ، شیری را دید که به آهو حمله کرد . فوری از جا پرید و جلو آمد .دید ماده شیری است . چقدر زیبا بود ...
سارا دلربا تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۱۸ - ۲۳:۵۴ 30 نظر , 173 بازدید
بمیر که هیچ نداری!
برو بمیر که هیچ نداری!گوته می گوید :«اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند»،«اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»،«اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»، «اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواج...
سیدعلی موسوی* تاریخ درج: ۹۲/۰۹/۰۱ - ۱۶:۳۸ 6 نظر , 228 بازدید
نامه کاکرو یوگا به سوباسا
سوبا ،دوست خوب من.... زندگی برای من دیکگه تموم شده.... اینجا تو ایتالیا زندگی به سختی میگذزه.. من پل های پشت سرمو خراب کردم،اگه روحیه تورو داشتم اینطور نمیشد... بعضی وقتا کابوس های وحشتناکی از تو میدیدم چون فکر میکردم تو جای منو تو تیم ملی میگیری....... راستش من ازت شکست خوردم....سوبا....از خ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۱۰ - ۲۰:۴۸ 4 نظر , 390 بازدید
در زندگی مانند مداد باشیم
داستان کوتاه آموزنده, در زندگی مانند مداد باشیم- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت .بالاخره پرسید : …- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش...
یکتا85 تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۱ - ۲۱:۳۰ 10 نظر , 251 بازدید
داستانی پند آموز (حتما بخوانید)
روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمدپیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسید:ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟ عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:… ۱- روزی دریایی طوفان...
_یاغیش تاریخ درج: ۹۳/۰۱/۰۳ - ۲۲:۰۳ 23 نظر , 113 بازدید
سلام بی جواب
روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش ...
پسر غمگین تاریخ درج: ۹۳/۰۱/۰۹ - ۲۰:۰۴ 4 نظر , 178 بازدید
هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی می‌گویند: درویشی بود که در کوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند: "هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی" اتفاقاً زنی مکاره این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت: "من پدر این درویش...
پسر غمگین تاریخ درج: ۹۲/۱۲/۲۲ - ۱۵:۲۱ 3 نظر , 144 بازدید
دوجین و موهیول....
سفارش عکس،لوگو،کاور،ایکون پذیرفته میشه edit by me ...
تاریخ درج: ۹۲/۱۲/۲۳ - ۱۶:۳۷ 0 نظر , 236 بازدید
راز موفقیت از زبان سقراط!
مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست. سقراط به او گفت، "فردا به کنار نهر آب بیا تا راز موفّقیت را به تو بگویم."صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت. سقراط از او خواست که به سوی رودخانه او را همراهی کند. جوان با او به راه افتاد.به...
پسر غمگین تاریخ درج: ۹۲/۱۲/۱۳ - ۱۵:۳۲ 2 نظر , 152 بازدید
دانلود ایکون(icon) بدون پس زمینه( background) با فرمتpng
لوگو و ایکون که براتو قرار میدم خودم تست کردم و 100% تضمینیه و میتونید روی هر عکسی قرار بدید و پس زمینش معلوم نشه.... دانلودش بصورت مستقیم در : http://uplod.ir/g53r2hxh40xy/png_icon.zip.htm [URL=http://uplod.ir/g53r2hxh40xy/png_icon.zip.htm]png icon.zip - 1.3 MB[/URL] پسوردش:hossei...
تاریخ درج: ۹۲/۱۲/۱۲ - ۱۴:۱۰ 0 نظر , 218 بازدید
خورشید روشـــــن هیچــــگاه در صــفحه کاغذ نمــــی آید....
خورشید روشـــــن هیچــــگاه در صــفحه کاغذ نمــــی آید.... گر خواهــــی بزرگ بمانــــــــی،وارد نقاشی ها نشــــــــو.........
تاریخ درج: ۹۲/۱۰/۱۱ - ۲۰:۲۵ 0 نظر , 270 بازدید
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (0)