آرزویی است مرا در دلکه روان سوزد و جان کاهد هردم ان مرد هوسران را با غم و اشک و فغان خواهد به خدا در دل و جانم نیست هیچ جز حسرت دیدارش سوختم از غم و کی باشد غم من مایه ی آزارش شب در اعماق سیاهی ها مه چو در هاله ی راز آید نگران دیده به ره دارم شاید آن گمشده باز اید سایه ای تا که به در افتد...

Dar Sokote Sineam Dasti Daneye Andoh Mikarad... forogh.farokh zad...

همه چیزهای از دست رفته روزی برمیگردنند اما درست زمانی که یاد گرفته ایم بدون انها زندگی کنیم ......

labkhandam ...........Dard.......................Mikonad...

تو را خودم چشم زدم بس که نوشتمت میان شعرهایم ، بی آنکه “اسپند” بچرخانم میان واژه هایم قله ی قـــاف که سهـــل است،من قـــله ی کــاف و لام و مــیم و نــــون و واورا هم بخـاطرت فـــــتح می کنم ...اما توبا تمـــام مــــردانه گی ات، مــ...

غـَـم بـَـرای ِ خــوردَن بـِسيــــار دارَمتـو ديگـَـر بـَرايـَم لـُقمــہ نـگيـــــر احـْـساس را فَـلَـک نـَـکُـنـیـم . ایـن طِـفـل ِ مَعـصـوـم ، چه می دآند مَـنْـطِـقْ چـیـسـت ! تَمـــــآم تَنَــم لَــرزیـ...

جایَت را با دیگـَـــری پُر میکــُننداحســـــاس ... سیری چــَــند؟؟! آدم هــای عـَجیبـــی دارد اینجــا ! دوستــی هــایــشان نـــاگهانی ســت دلبـــَستَــن شـــان غــَریـــب است و رَفتـَـن شان آشنـــا ///// کاش می دانستمچه کسی این سرنوشت را برایم بافتآنوقت به او می گفتمیقه...

آنه! تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت، وقتی روشنی چشم هایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود، با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات، از تنهایی معصومانه ی دست هایت... آیا می دانی که در هجوم درد ها و غم هایت، و دوران ملال آور زند...

کجایی ؟؟؟ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮ ﺍﻭﻣﺪ ! کجایی ؟؟؟! ! چندان هم دور نیستی ؛ فقط به اندازه ی یک نمیدانم از من فاصله گرفته ای آری ، “نمیدانم” کجایی ؟ .... خداحافظی ات عجب خرابه ای به بار آورده !نگاه کن … مدت هاست در تلاشند تا مرا از زیر آ...

هرچه دلم را خالی میکنم باز پر میشود از تو ، چه برکتی دارد دوست داشتنت ........... میگفتند: سختی ها نمک زندگــــــی است ..... امّا چرا کسی نفهمید " نمــــــک" برای من که خاطراتم زخمی است شور نیست ... مزه "درد" میدهد ...!&nbs...

مے گویند پرخاشگر شده ام! نه ، فقط هرڪس كه لحظه اي یاد تـو را از ذهنم بگیرد گیرم با یك عطسه معمولي نميتوانم سر بـ ِ تنش بگذارم! می گویند خواب ندارم نه! فقط منتظر تـُوام می ترسم چشم روي هم بگذارم و بیایي! چیزیم نیست ... ! در عوض ، موسیقي آرام گوش مے دهم! قرص های...

تـــــــــیغ روزگار شاهرگ کلامم را چنان بریـده که ســــــــــکوتم بـند نمی آید .................................................. اگـــــــــــــر خیلی مهربان شود ورق میزند ولی اغلب آدم را مچاله میکــــــند " روزگــــــــار .....................................