نگران باد تنهایی باش برگ درخت پاییزبرگهای زمین خورده را زود میبردتو تاوان یک غروب دل انگیز فصل خزانیآن لحظه که چشمان سیاه و نگاه پر مهرتاز مسیر تماشای ساده خلوت گزیده ای گذشتانگار وسط جنگلی سرد و تاریکآتشی روشن شد وماه هم بر بالای سرم ظاهر گشتمنتی بر من ندارد عشقوقتی با نگاهی داغ لرزید قلب واز نگفتن...