مرز در عقل و جنون باریـــک استکفر و ایمان چه به هم نزدیک استعشق هم در دل ما سردرگممثل ویرانی و بهت مــــــردمگیسویت تعزیتی از رویـاشب طولانی خون تا فرداخون چرا در رگ من زنـجیر استزخم من تشنه تر از شمشیر استمستم از جام تهی حیرانیباده نوشیده شده پنهانــــیعشق تو پشت جنون محو شـدههوشیاری است مگو سهو شد...
تاریخ درج:
۹۲/۰۹/۲۹ - ۱۱:۵۸ 0 نظر , 106
بازدید