فراموش کردم
رتبه کلی: 3900


درباره من
مرز مردن و شهادت
خون نیست خود است
خونی شدن نیست خودی شدن است
هر که خدا را بیش از خود دوست دارد بی شک شهید خواهد شد
زنهار
هر که شهید نشود خواهد مرد
درسوگ ریحانه رسول خدا..
...مرهم  اشفتگي ام اكنون فقط همين است... خدا ميداند درون ان چاه سرد و تاريك چه اندازه اسمت را  فرياد زد!چه اندازه علي از فراغت سوخت... بگذار اغوشت را احساس كنم...مگر نه اين كه اغوش مادران ملجا درماندگي فرزندانشان است...بگذار من هم بشنوم صداي قشنگ قلبت ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۲/۰۵ - ۱۸:۴۹ ( 5 نظر , 427 بازدید )
بیکار
هه ! بیکاریم همه ! تو آدم بیکاری هستی در صورتیکه : . . . . 1-عضو فیس بوک باشی!!! . . . . . . 2-موبایل داشته باشی! . . . . . . 4-وقتتو واسه خوندن این مطلب تلف میکنی! . . . . . . . 5- نفهمیدی تو این مطلب شماره 3 وجود نداره؟!!!!!! ...
تاریخ درج: ۹۰/۱۰/۲۶ - ۱۶:۳۲ ( 8 نظر , 441 بازدید )
شعر - انجمن شعر
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود                                           &nb...
تاریخ درج: ۹۰/۰۸/۳۰ - ۱۷:۱۲ ( 5 نظر , 350 بازدید )
دانشجو در ملل مختلف
ژاپن: به شدت مطالعه مي‌کند و براي تفريح روبات مي‌سازد! مصر: درس مي‌خواند و هر از گاهي بر عليه حسني‌مبارک، در و پنجره دانشگاهش را مي‌شکند! هند: پس از چند سال درس خواندن، عاشق دختر خوشگلي مي‌شود و همزمان برادر دوقولويش که سالها گم شده بود را پيدا مي‌کند. س...
تاریخ درج: ۹۰/۰۷/۲۴ - ۱۷:۰۴ ( 5 نظر , 369 بازدید )
بی توآنلاین شبی - انجمن اتاق آبی
بی تو آنلاین شبی باز از آن Room گذشتم. همه تن چشم شدم. دنبال ID تو گشتم. شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم. شدم آن User دیوانه که بودم. وسط صفحه دسکتاپ، ROOM ياد تو درخشيد DING صد پنجره پيچيد شکلکي زرد، بخنديد یادم آمد که شبی با هم از آن Room گذشتیم. پر گشودیم و در آن خلوت دلخوا...
تاریخ درج: ۹۰/۰۵/۳۱ - ۱۵:۲۵ ( 15 نظر , 946 بازدید )
محلی به نام دانشگاه! - انجمن تفریحی
محلی به نام دانشگاه!  طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند. جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری.   ...
تاریخ درج: ۹۰/۰۵/۲۴ - ۱۳:۰۶ ( 6 نظر , 414 بازدید )
یه داستان کوتاه(زرنگی پیرزن): - انجمن داستان کوتاه
یک روز خانم مسنی با یک کیف پر از پول به یکی از شعب بزرگترین بانک کانادا مراجعه نمود و حسابی با موجودی 1 میلیون دلار افتتاح کرد. سپس به رئیس شعبه گفت به دلایلی مایل است شخصاً مدیر عامل آن بانک را ملاقات کند. و طبیعتاً به خاطر مبلغ هنگفتی که سپرده گذاری کرده بود، تقاضای او مورد پذیرش قرار گرفت....
تاریخ درج: ۹۰/۰۵/۲۴ - ۱۲:۵۳ ( 1 نظر , 394 بازدید )
اگر - انجمن سخن پند آموز
اگر دروغ رنگ داشت؛ هر روز شاید، ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست، و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود. اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛ عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند. اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛ محال نبود وصا...
تاریخ درج: ۹۰/۰۵/۰۷ - ۱۲:۱۶ ( 6 نظر , 486 بازدید )
ببوسیدش
  بـبوسیـدش .. حتما ً قبـل ِ خواب ب ِ بـوسیـدش ! حتی اگه با هم دعـوای ِ بـدی کرده باشیـد   حتی اگه بهتـون گفته باشه از این زنـدگی ِ کوفتـی خسته شـده   حتی اگه برچسـب ِ ” بد اخـلاق ” بهـتون چسبـونده باشه ! ببوسیـدش &nb...
تاریخ درج: ۹۰/۰۵/۰۴ - ۲۰:۴۰ ( 6 نظر , 446 بازدید )
بدرود
آخرین شب گرم رفتن دیدمش لحظه های واپسین دیدار بود او به رفتن بود و من در اضطراب دیده‌ام گریان، دلم بیمار بود گفتمش: از گریه لبریزم مرو! گفت: جانا! ناگزیرم، ناگزیر گفتم: او را لحظه‌ای دیگر بمان گفت: می‌خواهم، ولی دیر است دیر! در نگاهش خیره ماندم، بی امید سر نهادم غ...
تاریخ درج: ۹۰/۰۵/۰۴ - ۲۰:۳۹ ( 1 نظر , 323 بازدید )
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
کاربران آنلاین (0)