|
رتبه کلی: 7570
|
|
|
دل نوشته ها......................
کوچه ها را بلد شده ام...رنگ های چراغ راهنما،جدول ضرب...دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم...اما گاهی میان آدم ها گم میشوم...آدم ها را بلد نیستم......
تاریخ درج:
۹۲/۱۲/۱۳ - ۱۸:۱۹ 2 نظر , 141
بازدید
دل نوشته ها......................
عذر می خواهم «پری»من نمیگنجم در آن چشمان تنگبا دل من آسمانها نیز تنگی میکنندجوی باریک عزیزم! راه خود گیر و برو...یک شب مهتاببر فراز کوهها پر میزنممیگذارم میرومنالهی خود میبرمدردسر کم می کنم........
تاریخ درج:
۹۲/۱۲/۱۳ - ۱۸:۰۹ 2 نظر , 150
بازدید
دل نوشته ها......................
گاهی هیچ چیزی برای از دست دادن ندارم ،لم میدهم و به بدبختیهایم لبخند میزنم...مردم فکر میکنند هیچ مشکلی ندارماما زندگی بدون مشکل فقط یک خواب است...آدم هم نمی تواند همیشه بخوابد!چارلی چاپلین ©...
تاریخ درج:
۹۲/۱۲/۰۸ - ۱۶:۱۴ 6 نظر , 134
بازدید
دل نوشته ها......................
حقیقت دارد تو را دوست دارم در این باران می خواستم تو در انتهای خیابان نشسته باشی... ......
تاریخ درج:
۹۲/۱۰/۱۳ - ۲۱:۱۲ 1 نظر , 134
بازدید
yaran..............
یاران شتاب کنید ،
گویند قافله ای درراه است .میگویند که گناه کاران رانمی پذیرند ؟
آری گناه کاران را دراین قافله راهی نیست ..
اما پشیمانان را می پذیرند......
تاریخ درج:
۹۲/۱۰/۱۳ - ۲۰:۵۹ 2 نظر , 143
بازدید
اعترافات صادقانه:)
اعتراف میکنم بچه بودم وقتی بارون میومد تو راه برگشت از مدرسه با چکمه هام از جاهایی رد میشدم که آب بیشتری جمع شده بود،کلی هم ذوق میکردم که پاهام خیس نمیشه
عجب روزایی بود.. ...
تاریخ درج:
۹۲/۰۶/۱۱ - ۱۴:۱۸ 2 نظر , 174
بازدید
دل نوشته ها..........................
همچون زورقی شکسته
به خویش می نگرم
آب
آرام آرام همخانه ام می شود
و من کاسه به کاسه
او را به دریا باز می گردانم .
شگفتا !
نه غرق می شوم
و نه ساحل روشنی
پیش روست . . . ...
تاریخ درج:
۹۲/۰۵/۱۹ - ۲۰:۵۱ 6 نظر , 184
بازدید
دل نوشته ها...............................
از صلح میگویند یا از جنگ میخوانند؟!
دیوانه ها آواز بی آهنگ میخوانند
گاهی قناری ها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ میخوانند...
...
تاریخ درج:
۹۲/۰۵/۱۶ - ۱۲:۳۰ 4 نظر , 158
بازدید
دل نوشته ها.................................
آی اوزلو نیگاریم، کیمه مئهمان اولاجاقسان؟
بیر سؤیله، کیمین شنینه شایان اولاجاقسان؟
شاهلیق چتیری وار باشین اوستونده بو آخشام،
عنبر چتیرینله کیمه سولطان اولاجاقسان؟
شکر دئمهرم من سنه، اوندان دا شیرینسن،
دیلبر، نئجه بیر بختوره جان اولاجاقسان؟
ظلمت گئجه، سن نورلو چیراق، بد گؤزه گلمه!
...
تاریخ درج:
۹۲/۰۵/۱۳ - ۱۱:۱۹ 6 نظر , 189
بازدید
دل نوشته ها...............................
آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟
آنکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟
آنکه سوگند خورم جز به سر او نخورم؛؛
آنکه سوگند من و توبه ام بشکست کجاست....؟؟؟
...
تاریخ درج:
۹۲/۰۵/۱۲ - ۲۲:۴۲ 1 نظر , 162
بازدید
دل نوشته ها............................
شهید زقاقی:
مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن
زمان تشیع و تدفینم گریه نکن
زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن
فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را
...
تاریخ درج:
۹۲/۰۵/۰۵ - ۱۰:۵۹ 3 نظر , 137
بازدید
دل نوشته ها.................................
بیر یوواسیز قوشا دونسم
اگر یک پرنده بی لانه شوم
گوزدن آخان یاشا دونسم
اگر اشکی جاری از چشم شوم
انتظاردان داشا دونسم
اگر از انتظار سنگ شوم
یاددان چیخاتمارام سنی
هیچگاه تو را از یاد نخواهم برد
...
تاریخ درج:
۹۲/۰۵/۰۳ - ۲۲:۰۱ 5 نظر , 171
بازدید
دل نوشته ها...............................
یاشاییش...
چوخ زامانلار دینج و رفاهلی بیر یاشاییشا ال تاپماق اوچون 30-40 ایل دیرلی عؤروموزو فدا ائدیریک. بو آرادا بیز اونودورق اوولده ده او یاشاییشین صاحبی ایدیک.
زندگی ...
گاهی به خاطر رسیدن به آسایش و آرامش در زندگی 30-40 سال عمر خودمونو میذاریم بعد تازه میرسیم به جایی که از اول هم اون ز...
تاریخ درج:
۹۲/۰۵/۰۳ - ۲۱:۲۵ 1 نظر , 182
بازدید
hamin khooooooooooooobe.............................
دل نوشته ها.................................
مادرم میگفت شنیدم پسر همسایه خیلی مومن است. نمازش ترک نمی شود. زیارت عاشورا می خواند. روزه میگرد. مسجد میرود ... خیلی پسر با خداییست ...
لحظه ای دلم گرفت ... در دل فریاد زدم باور کنید من هم ایمان دارم ... نماز نمیخوانم ولی لبخند روی لبهای مادرم خدا را به یادم میاورد ... دستهای پینه بسته پدرم را دست...
تاریخ درج:
۹۲/۰۵/۰۱ - ۲۲:۲۰ 3 نظر , 168
بازدید
دل نوشته ها.................................
لازم است...
لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم میخواهی به آن خانه برگردی یا نه؟
لازم است گاهی از مسجد، کلیسا و کنیسه بیرون بیایی و ببینی پشت
سر اعتقادت چه می بینی ؛ ترس یا حقیقت؟ ...
لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چهقدر شبیه آرزوهای نوجوانیت...
تاریخ درج:
۹۲/۰۴/۲۲ - ۲۰:۳۷ 2 نظر , 282
بازدید
دل نوشته ها ...................................
خوب میدانم:
آخر یک روز خفه میشوم...!
از بس دردهایم را
نجویده قورت میدهم.!!!
از بس بغض هایم را
بی صدا در گلویی ناقص میکشم.!!!
از بس دردم را به جای همدرد
به کودک درونم میگویم.!!!
هرچند موهایش را از غصه سفید
کرده ام.
آخرش که یک روز نقاب خندان صورتم
می افتد!!!
اما تا میتوانم تنها میمان...
تاریخ درج:
۹۲/۰۴/۱۸ - ۲۲:۴۱ 2 نظر , 195
بازدید
دل نوشته ها ...................................
چمدانش را بسته بودیم
با خانه سالمندان هم، هماهنگ شده بود
یک ساک هم داشت با یک قرآن کوچک،
کمی نان روغنی، آبنات قیچی و کشمش
چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی
گفت: مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم
یک گوشه هم که نشستم
نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه !
گفتم: مادر من، دیر میشه ، چادرتون هم آ...
تاریخ درج:
۹۲/۰۴/۱۸ - ۲۲:۲۵ 1 نظر , 189
بازدید
دروغ های مشهور ایرونی ها ...................................
فقط امضای رئیس مونده
این لباس جنسش ترک اصله
به چشم خواهری میبینمش
همه بچه ها خوشگلن
از فکر تو تا خود صبح بیدار بودم
این آخرین سیگاریه که میکشم .
منو تو جوونیام ندیدی
این بهترین کادوییه که تو زندگیم گرفتم
مرسی من نمیخورم، رژیم دارم
از این جنس فقط این یه دونه مونده، همش رو فروختم
عموم فوت کر...
تاریخ درج:
۹۲/۰۴/۱۶ - ۲۲:۱۹ 4 نظر , 182
بازدید
زنگ تفریح
این دبستانی هایی که تو هفته دو روز تعطیلن،
اگه پس فردا بیان زِر زِر کنن که ما نسل سوخته ایم و اینا،
جوری با پشت دست بزنید تو دهنشون که دیگه نتونند بلند بشن !! ...
تاریخ درج:
۹۲/۰۴/۱۶ - ۲۲:۱۴ 1 نظر , 178
بازدید
دل نوشته ها............................
حیدر بابا، یار و یولداش دؤندولر
بیر بیر منی چؤلده قویوب چؤندولر
چشمه لریم چیراغلاریم سؤندولر
یامان یئرده گون دؤندو، آخشام اولدو
دونیــا منه خرابــه ی شام اولدو
Heydər Baba, yaru-yoldaş döndülər
Bir-bir məni çöldə qoyub, çöndülər
çeşmələrim, çıraqlarım söndülər
Yaman yerdə gün döndü,axşam o...
تاریخ درج:
۹۲/۰۴/۱۰ - ۰۰:۱۴ 3 نظر , 206
بازدید
دل نوشته ها ...................................
این گونه بوده قصه ی ما
دنیای یاوه را انگار
این گونه گواراتر توانیم داشت
کنون بنشین
تا باری از آن چه هست سخن بگوییم
از دروغ بگوییم که حرام است اما
مانند قارچ از فراز دیوارهامان بر می خیزد
آن گونه
که جای گندم و گل سرخ را تنگ کرده است
همین................................... ...
تاریخ درج:
۹۲/۰۴/۰۴ - ۲۲:۱۹ 2 نظر , 191
بازدید
ارزش انسان...................................
علامه جعفری میگفتند:
عده ای از جامعه شناسان دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا در باره ی موضوع
مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: ارزش واقعی انسان به چیست؟
معیار ارزش انسانها چیست.
هر کدام از جامعه شناسان، صحبتهایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه کردند.
بعد، وقتی نوبت به بنده رسید...
تاریخ درج:
۹۲/۰۴/۰۴ - ۲۲:۰۶ 2 نظر , 241
بازدید
|
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
|